کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مانیا
لغتنامه دهخدا
مانیا. (یونانی یا لاتینی ، اِ) نوعی از جنون است که صاحبش را خصلت درندگان باشد، اکثر غضبناک بودن و قصد ایذای مردم نمودن خاصیت او بود. (کفایه ٔ منصوری ، بنقل غیاث و آنندراج ). قسمی از جنون و دیوانگی . (ناظم الاطباء). جنون در یک امر بخصوص . دیوانگی در ا...
-
جستوجو در متن
-
جنون سبعی
لغتنامه دهخدا
جنون سبعی . [ ج ُ نو ن ِ س َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نزد اطبا دیوانگی باشد که با آن حرکات ردیه توأم میباشد. داءالکلب هم از انواع این دیوانگی است چه آن نیز دیوانگی سبعی و غضبی آمیخته ببازی و کارهای بیهوده دارد بنحوی که صاحب آن خود را به رنج درم...
-
داءالکلب
لغتنامه دهخدا
دأالکلب . [ ئُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) هاری . جنون سبعی . نوعی از مانیاست لکن گاهی بدخویی کند و گاهی مهربانی نماید و چاپلوسی کند همچون خوی سگان . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: داء کلب عبارت است از جنون سبعی آنچنانی که با خشمی آمیخته ببازیچه و عبث آلو...
-
اشمونین
لغتنامه دهخدا
اشمونین . [ اُ ن َ ] (اِخ ) (مثنی ) شهری است به صعید اوسط. (منتهی الارب ). شهری است در صعید مصر (192، 11) که در 1720 م . مجرای نیل را از آن برگرداندند و در نتیجه پس از آنکه یکی از مراکز مهم مصر بشمار میرفت ، به شهر کوچکی تنزل یافت . (از اعلام المنجد)...
-
بشوریدن
لغتنامه دهخدا
بشوریدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) شوریدن . پشوریدن . نفرین و دعای بد کردن را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از مؤید الفضلاء). رجوع به پشوریدن شود. || شوریدن و در غضب شدن که به عربی هیجان خوانند. (از برهان ). برانگیختن و در غضب شد...
-
دیوانگی
لغتنامه دهخدا
دیوانگی . [ دی ن َ / ن ِ ] (حامص ) جنون .(بهار عجم ). جنون و عدم تعقل . (ناظم الاطباء). دماغ خشکی . فساد عقل . سوداء. اختلاط عقل . خبط دماغ . (یادداشت مؤلف ). جنن . جنو. خبل . ذباب . مس لمة: جنون مطبق ؛دیوانگی پوشنده ٔ عقل . (از منتهی الارب ) : همه ...
-
مجنون
لغتنامه دهخدا
مجنون . [ م َ ] (ع ص ) جنون زده و دیوانه . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه عقل وی زایل یا فاسد شده باشد. مؤنث آن مَجنونَه . (از اقرب الموارد). دیوانه شده . دیوانه کرده شده . دیوانه و شوریده و بی عقل . ج ، مَجانین . (ناظم الاطباء). دیوزده . پری زده . مألوس...
-
طلاء
لغتنامه دهخدا
طلاء. [ طِ ] (ع اِ) قطران . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). طِلا. هرچه آن را درمالند بر جائی .(منتهی الارب ). هرچه آن را بمالند. (منتخب اللغات ). آنچه براندایند از دارو. آنچه از رقیق القوام که بر عضو مالند. دوائی رقیق که بر عضو بمالند. دوایی که بر تن...
-
مان
لغتنامه دهخدا
مان . (اِ) خانه را گویند و نیز خان و مان اتباع است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ، ص 397). به معنی خانه باشد که عربان بیت خوانند. (برهان ). خانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پهلوی ، مان (خانه ، مسکن ) پارسی باستان ، مانیا (خانه ، سرای ). در پهلوی به جای نم...
-
دلیل
لغتنامه دهخدا
دلیل . [ دَ ] (ع ص ، اِ) راهنما. رهبر. رهنمون . راهنما. (منتهی الارب ). راهبر. (دهار). راهبر و راهنما. (غیاث ). راه نماینده . (آنندراج ). مرشد. (اقرب الموارد). ابن المدینة. (منتهی الارب ). بَجدة. بلد. قائد. هادی . هَوجَل . (منتهی الارب ). ج ، أدلة. ...
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ شعوری ). سنگ قیمتی مثل الماس و لعل و مروارید و امثال آنها. (فرهنگ نظام...
-
افتادن
لغتنامه دهخدا
افتادن .[ اُ دَ ] (مص ) از پا درآمدن . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان ) (هفت قلزم ). از پا درآمدن . ساقط شدن . سقط شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد و بیفتاد. (تاریخ بیهقی ). پادشاه ... به دو دست بر س...