کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالیدن ،مالیده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عطر مالیدن
لغتنامه دهخدا
عطر مالیدن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) عطر زدن . عطر آلودن .
-
کمان مالیدن
لغتنامه دهخدا
کمان مالیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کمان افراشتن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : کمان را بمالید رستم به چنگ نگه کرد یک تیر دیگر خدنگ . فردوسی (از آنندراج ).بمالید چاچی کمان را به دست به چرم گوزن اندرآورد شست . فردوسی (از فرهنگ فارسی معین ).و رجوع ...
-
کیسه مالیدن
لغتنامه دهخدا
کیسه مالیدن . [ س َ / س ِ دَ] (مص مرکب ) کیسه کشیدن . رجوع به کیسه کشیدن شود.
-
نوره مالیدن
لغتنامه دهخدا
نوره مالیدن . [ رَ / رِ دَ] (مص مرکب ) نوره کشیدن . رجوع به نوره کشیدن شود.
-
هم مالیدن
لغتنامه دهخدا
هم مالیدن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) به هم مالیدن : رختها را هم مالید. (یادداشت مؤلف ).
-
جبین مالیدن
لغتنامه دهخدا
جبین مالیدن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب )روی بر خاک نهادن . فروتنی و کرنش کردن : خوش آن مستی که چون بر آستان او جبین مالم گهی خاک درش بوسم گهی رو بر زمین مالم .فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
دست مالیدن
لغتنامه دهخدا
دست مالیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب )بسودن . پرواسیدن . برمجیدن . تمسح . تمسیح . (منتهی الارب ): مشن ؛ دست مالیدن برچیزی درشت . (منتهی الارب ). مث ؛دست در چیزی مالیدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ).- دست به دست مالیدن ؛ کنایه از تأمل و تأخیر در کار است...
-
خاک مالیدن
لغتنامه دهخدا
خاک مالیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) مالیدن خاک بچیزی . تعفیر. (اقرب الموارد). خاک مالیدن زن پستان خود را: زنان شیرده چون خواهند اطفال خودرا از شیر بگیرند سر پستان خود را با خاک آغشته می کنند تا طفل شیرخوار را رغبت مکیدن آن پستان نماند.
-
خشت مالیدن
لغتنامه دهخدا
خشت مالیدن . [ خ ِ دَ ] (مص مرکب ) خشت زدن . (یادداشت بخط مؤلف ). گل را در قالب صورت خشت دادن . || دروغی در بزرگی و غناء حاضر یا گذشته ٔ خویش گفتن . مال و جاه خویش بیش از حقیقت گفتن . (یادداشت بخط مؤلف ). || ادعای بدروغ کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چهره مالیدن
لغتنامه دهخدا
چهره مالیدن . [ چ ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) روی بر چیزی مالیدن . رخسار بر چیزی مالیدن . صورت مماس با چیزی ساختن . || کنایه ازاظهار عجز و فروتنی است . (از آنندراج ) : ابروی دوست قبله ٔ محراب دولت است آنجابمال چهره و حاجت بخواه ازو.حافظ (از آنندراج ).
-
زانو بر خاک مالیدن
لغتنامه دهخدا
زانو بر خاک مالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) زانوبر زمین نهادن . || کنایه از نهایت مؤدب و متواضع بودن است . (مجموعه ٔ مترادفات ) : دو زانوی ادب مالید بر خاک گریبان قلم زد بر رقم چاک .زلالی (از مجموعه ٔ مترادفات ص 410).
-
زبان به زبان مالیدن
لغتنامه دهخدا
زبان به زبان مالیدن . [ زَ ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) با ترس و تردد، گنگ و غیر صریح سخن گفتن .
-
سر زخم مالیدن
لغتنامه دهخدا
سر زخم مالیدن . [ س َ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) گوشمال دادن . گویند سر زخمش مالیدیم ؛ یعنی از بلندپروازی که داشت بازش آوردیم به نوعی که حد خودش را بشناخت و حسابی از من برگرفت . (آنندراج ) (بهارعجم ). و در بیت زیر بسکون را آمده است : سر زخم قلم کسی نمالید...
-
ساق بر ساق مالیدن
لغتنامه دهخدا
ساق بر ساق مالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) طپیدن و دست و پا زدن در حالت نزع . (آنندراج از بهار عجم ).
-
چنگ بر چنگ مالیدن
لغتنامه دهخدا
چنگ برچنگ مالیدن . [ چ َ ب َ چ َ دَ ] (مص مرکب ) دست بر دست زدن . از علائم خشم و حسرت و تأسف : بپوشید ارجاسب خفتان جنگ بمالید برچنگ بسیار چنگ .فردوسی .