کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماقبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماقبل
لغتنامه دهخدا
ماقبل . [ ق َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) گذشته و از پیش گذشته و مقدم . (ناظم الاطباء). مقابل مابعد. (آنندراج ) : در اواخر بعضی کلمات تازی و پارسی حرف «ها» علامت حرکت ماقبل است . (المعجم چ دانشگاه ص 25). اما در پارسی چنانکه خنده و گریه و جامه و نامه که ح...
-
جستوجو در متن
-
حذو
لغتنامه دهخدا
حذو. [ ح َذْوْ ] (ع اِ) برابر. حِذة. حذوة: داره حذو داری . (منتهی الارب )؛ خانه ٔ او روبرو (مقابل ، برابر) خانه ٔ من است . || (اصطلاح عروض ) حرکت قبل ازرَوی ّ. الحذو فی العروض ، حرکة مثل الردف . نام حرکت ماقبل ردف و قید است . (غیاث ). شمس قیس گوید: ح...
-
حرف ردف
لغتنامه دهخدا
حرف ردف .[ ح َ ف ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: هر الف و واو و یاء که ماقبل رَوی ّ باشد آنرا ردف خوانند و آن قافیت را مُرْدَف خوانند بسکون راء، بشرط آنکه ماقبل واو مضموم باشد و ماقبل یاء مکسور همچنانکه ماقبل الف ابد...
-
غارنشین
لغتنامه دهخدا
غارنشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که در غار نشیند. مردمی که در ازمنه ٔ ماقبل تاریخی در غار و شکافهای کوه می زیستند. رجوع به غارنشینی شود.
-
افراطوس
لغتنامه دهخدا
افراطوس . [ ] (اِخ ) ملقب به الموسیقی . از فلاسفه ٔ ماقبل جالینوس است . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 36 شود.
-
بونده
لغتنامه دهخدا
بونده . [ ب ُ وَ دَ / دِ ] (ص ) مرد با هستی و هیبت و صاحب نخوت .(برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به کلمات ماقبل شود.
-
عاطفة
لغتنامه دهخدا
عاطفة. [ طِ ف َ ] (ع ص ) (حروف ...) در عربی ده حرف است که مابین دو جمله یا کلمه واقعشده و جمله یا کلمه ٔ بعد از خود را به ماقبل خود ربط دهد. جمله یا کلمه ای که بعد از حروف عاطفه است معطوف و جمله و یا کلمه ٔ ماقبل را معطوف ٌ علیه نامند. وآن حروف عبارت...
-
قلنس
لغتنامه دهخدا
قلنس . [ ق َ ل َ سِن ] (ع اِ) قلنسوه است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اصل آن قلنسوه است که واو را حذف کرده اند زیرا در عربی اسمی نیست که آخر آن حرف علةو ماقبل آن ضمه باشد از اینرو آخر آن را باء ماقبل مکسور قرار دادند و چون قاض گردید. (منتهی الارب...
-
شخا
لغتنامه دهخدا
شخا. [ ش َ ] (ع اِ) شوره زار. این کلمه در اصل شخو بوده و واو ماقبل ْ مفتوح قلب به الف شده است . (از اقرب الموارد). شوره زار. (منتهی الارب ).
-
اشمه
لغتنامه دهخدا
اشمه . [ اَ م َ ] (اِخ ) نهری است در قضای اشمه بهمین نام که از میان قصبه ٔ مرکز قضائی طاقماق میگذرد. (از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ماده ٔ ماقبل شود.
-
جراز
لغتنامه دهخدا
جراز. [ ج ُ ] (اِخ ) موضعی است به بصره .(از معجم البلدان ). در منتهی الارب و شرح قاموس این کلمه جرأز، یعنی حرف ماقبل آخر همزه ضبط شده است .
-
حرف قید
لغتنامه دهخدا
حرف قید. [ ح َ ف ِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: هر حرف ساکن (غیر حرف مد و لین ) که ماقبل رَوی ّ باشد آنرا حرف قید خوانند. و حرف قید ده است : «ب » چنانکه ابر و گبر. «خ » چنانکه بخت و رخت . «ر» چنانکه سرد و...
-
عظیم الجثه
لغتنامه دهخدا
عظیم الجثه . [ ع َ مُل ْ ج ُث ْ ث َ ] (ع ص مرکب ) تنومند. کلان . گنده . درشت اندام . (فرهنگ فارسی معین ): حیوانات عظیم الجثه ٔ دوره ٔ ماقبل تاریخ .
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (ع مص ) عوض دادن . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و اصل آن عِواض است که واو ماقبل مکسور به یاء بدل شده است . (از اقرب الموارد). عَوْض . عِوَض . رجوع به عوض شود.