کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماستی
لغتنامه دهخدا
ماستی . (اِخ ) از دیههای مرو است . سمعانی آنرا ماستین آورده است . و نیز گویند که ماستی از قراء بخاراست . (از معجم البلدان ). و رجوع به ماستین شود.
-
ماستی
لغتنامه دهخدا
ماستی . (ص نسبی ) منسوب به ماست . آلوده به ماست : دست و دهانش ماستی شده است . || حرف برخورنده . متلک . حرف مفت . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).- ماستی به کسی گفتن ؛ متلک گفتن و حرف مفت زدن به کسی . کار بد کسی و نقطه ٔ ضعف او را به رخش کشیدن و سخ...
-
جستوجو در متن
-
ماستین
لغتنامه دهخدا
ماستین . (اِخ ) از قرای بخاراست . (از انساب سمعانی ). و رجوع به ماستی شود.
-
گورماست
لغتنامه دهخدا
گورماست . (اِ مرکب ) ماستی راگویند که از شیر گورخر باشد. (برهان ) (آنندراج ). || ماستی هم هست که صحرانشینان سازند و آن ماست چکیده ای است که شیر خام در آن داخل کنند و بر هم زنند و خورند. (برهان ) (آنندراج ). گوره ماست . لبا.
-
جشیره
لغتنامه دهخدا
جشیره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) به معنی جشیر است که جولاهه و بافنده باشد. || به معنی آش آرد ماستی هم آمده است . (برهان قاطع).
-
لمشک
لغتنامه دهخدا
لمشک . [ ل ِ م ِ ] (اِ) جغرات و ماستی را گویند که شیر و نمک در آن ریزند و خورند. لمسک . (برهان ).
-
دوغ پتی
لغتنامه دهخدا
دوغ پتی . [ غ ِ پ َ ] (اِ مرکب ) دوغ گشاده . دوغ بسیارآب . ماست که آب فراوان در وی کرده باشند: عجب ماستی خریدیم که همه اش دوغ پتی بود. (یادداشت مؤلف ).
-
بت بو
لغتنامه دهخدا
بت بو. [ ب َ ] (اِ) ماستی که آبش کشیده و خشک شده باشد و در عربی قریشه گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 178). کشک . (ناظم الاطباء).
-
کتخشیر
لغتنامه دهخدا
کتخشیر.[ ک َ ت َ ] (اِ مرکب ) ماستی باشد که شیر و روغن و نمک در آن ریزند و خورند و بعضی گویند ماستینه باشد که روغن و شیر و نمک در آن کنند. (برهان ). ماستینه است که از کشک و شیر و روغن پزند و خورند. (آنندراج ).
-
کیسه ای
لغتنامه دهخدا
کیسه ای . [ س َ / س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کیسه : ماست کیسه ای . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ماست کیسه ای ؛ ماستی که در کیسه های پارچه ای ریزند و آویزان کنند تا آب آن فروچکد و سفت و غلیظ گردد.
-
نمکینه
لغتنامه دهخدا
نمکینه . [ ن َ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) نمکین . || (اِ مرکب ) دوغی یا ماستی که در آن نمک و زیره وگشنیز و شبت کنند و به عربی ملحیه گویند. (از رشیدی ) (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) (از آنندراج ).
-
آب دوغ
لغتنامه دهخدا
آب دوغ . (اِ مرکب ) ماستی با آب بسیار، گشاده کرده : کسی را کو تو بینی درد سرفه بفرمایش تو آب دوغ و خرفه . طیان .- امثال :بخیه به آب دوغ زدن ؛ رنجی بیفائده بردن .
-
آغوز
لغتنامه دهخدا
آغوز. [ غو / غُزْ ] (اِ) آغُز. شیرِ ماده ٔ نوزائیده . ماک . شیرماک . پَله . پَلّه . فَله . فَلّه . فُرش . فُرشه . زِهَک . گورماست . لبا. کنف .- مثل آغوز ؛ ماستی ستبر.
-
دوراغ
لغتنامه دهخدا
دوراغ . (اِ) دوغ و ماستی که شیر بر آن دوشیده باشند. و آن دراصل دوغ راغ بوده یعنی دوغی که از صحرا و کوه آورده اند و بر اثر کثرت استعمال ، دوراغ متداول است . (از آنندراج ) (از برهان ) (از انجمن آرا). شیراز. (یادداشت مؤلف ). در مشهد دراغ می گویند. رجوع...