کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مارس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مارس
لغتنامه دهخدا
مارس . (اِ) نام ماه سوم فرانسوی ، میان فوریه و آوریل ، و اول آن مطابق است تقریباً با شانزدهم اسفندماه جلالی و بیست و یکم مارس تقریباً مطابق با اول فروردین ماه جلالی یعنی نوروز و سی و یک روز است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الی ان تواصلت الاخبار بر...
-
مارس
لغتنامه دهخدا
مارس . (اِخ ) بنابر افسانه های قدیم پسر ژوپیتر و ژونو و رب النوع جنگ و خشم بوده است . رومیان او را پدر رمولوس می پنداشتند. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دوکلانژ). براساس افسانه های کهن مردم روم ، خدای جنگ و کشاورزی بود. رومیان او را پسر ژونون و پدررمولوس...
-
مارس
لغتنامه دهخدا
مارس . (ترکی ، اِ) باخت در بازی نرد بطوریکه حریف همه ٔ مهره های خود را برداشته باشد و شخص مقابل نتوانسته باشد هیچ مهره را بردارد. در این صورت دو دست باخت محسوب می شود. (از فرهنگ فارسی معین ).- مارس شدن ؛ دوبار باختن حریف را، و آن وقتی است که پیش از ...
-
واژههای همآوا
-
معرس
لغتنامه دهخدا
معرس . [ م ِ رَ ] (ع ص ) شتربان ماهر در شتربانی که براند وقت نشاط و فرود آید وقت سستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه بسیار ازدواج کند. (از اقرب الموارد).
-
معرس
لغتنامه دهخدا
معرس . [ م ُ رَ ] (ع اِ) مُعَرَّس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول مُعَرَّس شود.
-
معرس
لغتنامه دهخدا
معرس . [ م ُ ع َرْ رَ ] (اِخ ) مسجد ذی الحلیقه را گویند که در شش میلی مدینه واقع است و آبشخور اهل مدینه می باشد و حضرت رسول نیز بدین مکان آمدوشد داشت . (از معجم البلدان ).
-
معرس
لغتنامه دهخدا
معرس . [ م ُ ع َرْ رَ ] (ع اِ) فرودآمدنگاه در آخر شب . مُعرَس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکانی که مسافران جهت استراحت در آخر شب فرودآیند. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر) : دیو سیاه غرچه فریب پلید رابر جای حو...
-
معرس
لغتنامه دهخدا
معرس . [ م ُ ع َرْ رِ ] (ع ص ) فروشنده ٔ عَرس که شتربچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مسافر و آنکه در آخر شب فرود آید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعریس شود.
-
معرص
لغتنامه دهخدا
معرص . [ م ُ ع َرْ رَ ] (ع ص ) لحم معرص ؛ گوشت که در صحن سرای واافکنده جهت خشک شدن یا گوشت پاره پاره کرده یاگوشت بر خدرک افکنده با خاکستر آلوده ٔ نیک ناپخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بعیر معرص ؛ شتر که پشت خم...
-
جستوجو در متن
-
مرسه
لغتنامه دهخدا
مرسه . [ م َ س َ ] (اِ)مرطییوس . (آثارالباقیه ). مارس . رجوع به مارس شود.
-
مرطییوس
لغتنامه دهخدا
مرطییوس . [ م َ ] (اِ) مرسه . (آثارالباقیه ). مارس . رجوع به مارس و رجوع به آثارالباقیه شود.
-
مرس
لغتنامه دهخدا
مرس . [ م َ ] (اِ) نام ماه سوم از سال فرنگان . (ناظم الاطباء). رجوع به مارس شود.
-
ژرترود
لغتنامه دهخدا
ژرترود. [ ژِ ] (اِخ ) (قدیسه ) نام راهبه ٔ نیول در برابان . دختر پپن دُلاندن . ذکران وی 17 مارس است .