کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیل و نهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیل و نهار
لغتنامه دهخدا
لیل و نهار. [ ل َ / ل ِ ل ُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . شب و روز : پیش از من و تو لیل و نهاری بوده ست گردنده فلک نیز به کاری بوده ست . خیام .- لیل و نهاردیده ؛ مجرّب .- میان لیل و نهار گشته بودن ؛ آداب و رسوم دانسته بودن : میان لیل...
-
واژههای مشابه
-
صلاة لیل
لغتنامه دهخدا
صلاة لیل . [ ص َت ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صلاة شود.
-
لات لیل
لغتنامه دهخدا
لات لیل . [ ل َ ] (اِخ ) نام دیهی جزء دهستان بخش مرکزی لنگرود. واقع در پانزده هزارگزی جنوب لنگرود. دارای 95 سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
جستوجو در متن
-
نهار
لغتنامه دهخدا
نهار. [ ن َ ] (ع اِ) روز. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضد لیل ، یعنی روشنی مابین طلوع فجر تا غروب آفتاب یا از طلوع آفتاب تا غروب آن . (منتهی الارب ). روشنی گسترده ٔ کشیده شده از مشرق به سوی مغرب را نامند و در عرف زمانی را ...
-
جبه ٔ خورشید و ماه
لغتنامه دهخدا
جبه ٔ خورشید و ماه . [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ی ِ خوَرْ / خُرْ دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روز و شب است که لیل و نهار باشد. (برهان ) (آنندراج ). یعنی شب و روز. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
دوجنیبت
لغتنامه دهخدا
دوجنیبت . [ دُ ج َ ب َ ] (ص مرکب ) دوجنیبه . با دویدک . || (اِ مرکب ) کنایه از روز و شب باشد. (برهان ) کنایه است از شب و روز و لیل و نهار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نگاه داشته
لغتنامه دهخدا
نگاه داشته . [ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مصون . (منتهی الارب ). محفوظ. در امان : ثبات عمر تو باد و دوام عافیتت نگاه داشته از نائبات لیل و نهار. سعدی .رجوع به معانی نگاه داشتن شود.
-
ابهیرار
لغتنامه دهخدا
ابهیرار. [ اِ ] (ع مص ) ابهیرار لیل ؛ به نیمه رسیدن شب . بیشتر شب گذشتن . || بدرازا کشیدن شب . || سخت تاریک شدن شب . یا گذشتن اکثر شب و ماندن ثلث آن . || ابهیرار نهار؛ گذشتن بیشتر مدّت روز.
-
حداء
لغتنامه دهخدا
حداء. [ ح ِ / ح ُ ] (ع مص ) راندن . سوق . حدو. زجر. زجر کردن و راندن شتران را بسرود و آواز. (منتهی الارب ). راندن شتران با نغمه ٔ حدی . || حداء لیل نهار را، تابع گردیدن شب روز را. (از منتهی الارب ). || حِداء بر، انگیختن بر. (از منتهی الارب ).
-
حدو
لغتنامه دهخدا
حدو. [ ح َدْوْ ] (ع مص ) راندن . (دهار). حداء. زجر کردن و راندن شتران را به سرود و آواز. (منتهی الارب ). حدی خواندن . براندن شتران با آواز حدی . راندن شتر به نغمه . (تاج المصادر بیهقی ). || حدو لیل نهار را؛ تابع گردیدن شب روز را. || حدو بر؛ برانگیختن...
-
عصران
لغتنامه دهخدا
عصران . [ ع َ ] (ع اِ) مثنای عصر (در حالت رفعی ). رجوع به عصر شود. || شب و روز. (منتهی الارب ). لیل و نهار. (اقرب الموارد). || بامداد و شبانگاه . (منتهی الارب ).غداة و عَشی ّ. (اقرب الموارد). || نماز ظهر و عصر. (ناظم الاطباء). نماز فجر و نماز عصر، که...
-
برکنار
لغتنامه دهخدا
برکنار. [ ب َ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) بیک طرف و بیک سو. (ناظم الاطباء) : جهاندیده پیری ز ما برکنارز دور فلک لیل مویش نهار. سعدی .|| معزول . آزاد و رستگار. (ناظم الاطباء): تَمرّن ، تَمزّن ؛ برکنار بودن . مُنْکَص ، منکَّص ؛ برکنار شده و یکسو شده .عارِد؛ ...
-
داخل شدن
لغتنامه دهخدا
داخل شدن . [ خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن . اندر آمدن . دخول . وارد شدن . فروشدن . داخل گشتن . ورود کردن . ولوج . داخل گردیدن . درشدن : شبی بیکی از مجالس ملوک داخل شد. (مجالس سعدی ). کبن ؛ داخل شدن دندان ثنایای آدمی از بالا و پایین در غار دهن . (من...