کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لکن
لغتنامه دهخدا
لکن . [ ] (اِخ ) شهری است از خزران با باره ٔ محکم و نعمت . (حدودالعالم ).
-
لکن
لغتنامه دهخدا
لکن . [ ل َ ک َ ] (ع مص ) لکنة. لکنونة. لکونة. درماندن به سخن . (منتهی الارب ). درماندگی به سخن . درماندگی به سخن و درمانده شدن در آن .
-
لکن
لغتنامه دهخدا
لکن . [ ل َ ک َ ] (معرب ، اِ)لگن که تشت باشد. (منتهی الارب ). رجوع به لگن شود.
-
لکن
لغتنامه دهخدا
لکن . [ لا ک ِ ] (ع حرف ربط) (مخفف لکن ّ و عرب به تخفیف هم استعمال کرده است ). امّا. ولی . لیک . ولیک . ولیکن . بیک . ولکن . پَن : چو مشک بویا لکنش نافه بوده ز غُژب چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ . عسجدی .هیچیک از مهمانان نیامد لکن حسین آمد. من چیز...
-
لکن
لغتنامه دهخدا
لکن . [ لا ک ِن ْ ن َ ] (ع حرف ربط) حرفی است که برای تدارک چیزی آرند. لکن . اما. لیکن . بیک . ولی . صاحب منتهی الارب آرد: حرف تنصب الاسم و ترفع الخبر و معناها الاستدراک و هو ان تثبت لما بعدها حکماً مخالفاً لحکم ما قبلها و لذلک لابد ان یتقدمها کلام مت...
-
جستوجو در متن
-
پن
لغتنامه دهخدا
پن . [ پ َ ] (حرف ربط) بمعنی اما و بمعنی لیکن باشد.(برهان قاطع). ولی . ولیکن . لکن ّ. لکن . لیک . ولیک .
-
لاک
لغتنامه دهخدا
لاک .(ع حرف ربط) مخفف لکن . شمس قیس در المعجم آرد: «لاک »و «لکن » و «ولی » هر سه مستعمل است . «لکن » به اتفاق لفظی تازی است [ در اصل ] نون لکن مشدد [ است ] و تخفیف را ساکن در لفظ می آرند و ضرورت شعر را نیز، و نون اسقاط میکنند و لاک میگویند چنانک شعر ...
-
ساهی
لغتنامه دهخدا
ساهی . (اِخ ) نام قومی از قبیله ٔ لر، اگرچه زبان لری دارند، لکن لر اصلی نیستند. (تاریخ گزیده ص 547).
-
فروآرامیدن
لغتنامه دهخدا
فروآرامیدن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) آرام گرفتن . ساکت شدن . از حرکت بازایستادن : اندرحرکت آید لکن زود فروآرامد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
لاشکن
لغتنامه دهخدا
لاشکن . [ ک َ ](اِخ ) نام کوهی است نزدیک بملک روس و به این معنی بحذف شین نقطه دار هم آمده است . (یعنی لکن ) (برهان ).
-
لکنونة
لغتنامه دهخدا
لکنونة. [ ل ُ ن َ ] (ع مص )لکونة. لکن . لکنة. درماندن به سخن . (منتهی الارب ).
-
لکونة
لغتنامه دهخدا
لکونة. [ ل ُ ن َ ] (ع مص ) درماندن به سخن . لکن . لکنة. لکنونة. (منتهی الارب ).
-
احفش
لغتنامه دهخدا
احفش . [ اَ ف َ ] (ع ص ) شتری که کوهانش ریش شده است . شتر که کوهان او از زیر تا بالا ریش شده لکن هنوز بن کوهان او سالم است .
-
اکثری
لغتنامه دهخدا
اکثری . [ اَ ث َ ] (ص نسبی ) منسوب به اکثر. بیشتری : اکثری است لکن کلی نیست . (یادداشت مؤلف ).