کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لِذت و عیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لذت دادن
لغتنامه دهخدا
لذت دادن . [ ل َذْ ذَ دَ ] (مص مرکب ) لذت بخشیدن .
-
لذت گستر
لغتنامه دهخدا
لذت گستر. [ ل َذْ ذَ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) لذت بخش : مغز خود از مرتبه ٔ خوش برتر است برتر است از خوش که لذت گستر است .مولوی .
-
جستوجو در متن
-
عیش
لغتنامه دهخدا
عیش . [ ع َ ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ). حیات حیوانی . (از اقرب الموارد). زیست . زندگی : بر تو در سعادت همواره باز بادعیش تو باد دایم با یار مهربان . منوچهری .چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی چون ریگ روان جیشی در پُرّی و بسیاری . منوچهری .عل...
-
عیش راندن
لغتنامه دهخدا
عیش راندن . [ ع َ / ع ِ دَ ] (مص مرکب ) عشرت کردن . خوش گذراندن : چو سعدی عشق پنهان دار و لذت جوی و آسایش به تنها عیش میراند که منظوری نهان دارد. سعدی .مرا پنج روز دگر مانده گیردو روز دگر عیش خوش رانده گیر. سعدی .گلیم بین که در آن بر چه عیش میراندسیه...
-
رامش یافتن
لغتنامه دهخدا
رامش یافتن . [ م ِت َ ] (مص مرکب ) با طرب و شادی دمساز شدن . بهره مند شدن و برخوردار گردیدن و لذت بردن از طرب . بهره یافتن از طرب . حظ بردن از عیش و عشرت و شادی : بیاموز و بشنو ز هر دانشی بیابی ز هر دانشی رامشی .فردوسی .
-
لدغة
لغتنامه دهخدا
لدغة. [ ل َ غ َ ] (ع مص ) لسعة. نهشة. نیش زدن مار و کژدم .(غیاث ). گزیدن : و بدانکه هرجا گل است خاراست ... و آنجا که در شاهوار است نهنگ مردم خوار است و لذت عیش دنیا را لدغه ٔ اجل در پس است . (گلستان ).- موضع لدغة ؛ جای گزیدگی : و اذا شرب ماؤه او صب ...
-
ابوسلیمان
لغتنامه دهخدا
ابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) خواص مغربی . یکی از پیشوایان تصوّف از مردم مغرب از اقران ابوالخیر است . او میگفت لذت عیش در برآوردن حاجات دوستان است و آسایش ، در سختی شدن برای راحت ایشان . رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 394 و نفحات الانس جامی شود.
-
طاحنة
لغتنامه دهخدا
طاحنة. [ ح ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) دندان آسیا. (دهار). ناجذ (دندان سپسین همه ). یکی از دندانهای آسیا. ج ،طواحن : دندانی که طاحنه ٔ جسم است و غذاء روح به قوّت آن منهضم میشود، چون مُتآکِل شد و لذّت عیش به الم آن منغص گشت جز قلع و افاتت آن چاره نیست . (ترجمه...
-
ماژ
لغتنامه دهخدا
ماژ. (اِ) عیش و عشرت وفراغت باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خوشی . لذت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تن رنج نادیده را ماژ نیست که با کاهلی ماژ انباز نیست . اسدی (یادداشت ایضاً).در این محنت سرای شادی و غم که گاهی ماژ باشد گاه ماتم . اسد...
-
کیف
لغتنامه دهخدا
کیف . [ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِ) نشئه و بیهوشی ، وچیزی که نشئه و بیهوشی آرد، مجاز است . (غیاث ) (آنندراج ). نشئه و مستی . (ناظم الاطباء). در تداول فارسی زبانان ، حالت حاصله ٔ از شراب یا الکل یا مخدرات چون تریاک و بنگ و مانند آن . سکرگونه ای که از تریا...
-
عشرت
لغتنامه دهخدا
عشرت . [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) عِشْرة. مصاحبت کردن . معاشرت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). الفت و مصاحبت . (ناظم الاطباء). خوش زندگانی کردن با هم . (غیاث ). سازگاری . (تاریخ بیهقی ). رجوع به عشرة شود : چرا از یار بدعشرت سگالی ز مدح شاه نیک اختر سگالا. عنصر...
-
بی غمی
لغتنامه دهخدا
بی غمی . [ غ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی غم . صفت بی غم . بی غم بودن . (آنندراج ). بی اندوهی . (از ناظم الاطباء). غصه نداشتن : کام دل بایدت چو گرگ بدربی غمی بایدت چو خر بستیز. مسعودسعد.در جام وصل باده ٔ اسباب خرمی اوقات عیش و لذت ایام بی غمی . ...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) انجدانی ، شاه طاهر از سادات عالی درجات انجدان . من محال قم ، موطنش کاشان ، مولدش همدان ، جامع علوم صوری و معنوی بود، مدتی در کاشان خلایق را ارشاد مینمود، آخرالامر صاحب غرضان ، نسبت طریقه ٔ اسماعیلیه به وی داده و سلطان عهد دست ایذ...
-
بیهش
لغتنامه دهخدا
بیهش . [ هَُ ] (ص مرکب ) مخفف بیهوش .بیفکر. دیوانه . بیشعور. ناتوان . بی خرد : دیوانگان بیهشمان خواننددیوانگان نه ایم که مستانیم . رودکی .یکی کودکی خرد چون بیهشان ز کار گذشته چه دارد نشان . فردوسی .بپیچاند آن را که خود پرورداگر بیهش است و اگر باخرد. ...