کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَقْوَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لقوة
لغتنامه دهخدا
لقوة. [ ل َق ْ وَ ] (اِخ ) الکیمیائی . رجوع به یوسف لقوة الکیمیائی شود. (عیون الانباء ج 1 ص 157).
-
لقوة
لغتنامه دهخدا
لقوة. [ ل َق ْ وَ ] (اِخ ) یوسف بن الحجاج بن یوسف بن الصیقل . و رجوع به یوسف کاتب ملقب به لقوه ٔ شاعر شود.
-
لقوة
لغتنامه دهخدا
لقوة. [ ل َق ْ وَ ] (ع اِ) بیماری کجی دهان و روی از علت . (منتهی الارب ). علتی که اندر عضله های روی افتد و چشم و ابرو و پوست پیشانی و لبها کوژ گردد و از نهاد طبیعی بگردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). علتی آلیة در روی که نیمی از روی به سوئی گردد و هیأت طبی...
-
لقوة
لغتنامه دهخدا
لقوة. [ ل ِق ْ وَ ] (ع ص ) لَقوَة. زن زودبارگیر که در اوّل دفعه بار گیرد. || ناقه ٔ زودبارگیر. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
لقوح
لغتنامه دهخدا
لقوح . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) باردار. ج ، لُقَّح . || شتر. ج ، لقاح . || شتر ماده ٔ شیردار. لقاح . (منتهی الارب ). اشتردوشا. (مهذب الاسماء). || ناقه ٔ بچه آورده تا دو ماه یا سه ماه . (منتهی الارب ). شتر ماده که از زادن او دو ماه تا سه ماه گذشته باشد. (من...
-
جستوجو در متن
-
لقو
لغتنامه دهخدا
لقو. [ ل َق ْوْ] (ع مص ) لقوه زده گردیدن . || لقوه زده گردانیدن . (منتهی الارب ). معلول به علت لقوه گردانیدن .
-
القاء
لغتنامه دهخدا
القاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَقوَة، لِقوَة، لَقی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه ها شود.
-
ملقو
لغتنامه دهخدا
ملقو. [ م َ ق ُوو ] (ع ص ) لقوه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفتار بیماری لقوه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
قبیس
لغتنامه دهخدا
قبیس . [ ق َ ] (ع ص ) سبک گشنی کننده که زود باردار نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در مثل گویند: لقوة صادفت قبیساً. یا گویند: ام لقوة و اب قبیس و این مثل را در حق دو شخص همدم و همقدم و هم مشرب گویند . (منتهی الارب ).لقوه ، ناقه ٔ زود بارگیر. (منتهی...
-
لقاء
لغتنامه دهخدا
لقاء. [ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ لَقوة. (منتهی الارب ).
-
طرنجیدن
لغتنامه دهخدا
طرنجیدن . [ طُ رَ دَ ] (مص ) چین و شکن یافتن . ترنجیدن . آژنگ افتادن : طرنجیدن ، علامت خاصه ٔ لقوه ٔ تشنجی است که حاستها بر حال خویش باشد و پوست عضله ٔ روی سخت باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اگر عضله ٔ صدغ و عضله ٔ روی و عضله ٔ پیشانی را صلب و طرنجید...
-
شلیثا
لغتنامه دهخدا
شلیثا. [ ش َ ] (اِ) نام دارویی که در فالج و لقوه استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). ابهلیه ٔ ذهبیه . معجونی است که از پال و دواهای دیگر کنند و در استرخاء زبان بکار است . (یادداشت مؤلف ).
-
انجاج
لغتنامه دهخدا
انجاج . [ اِن ْ ن ِ ] (اِ) حب انجاج ؛ حبی است مرکب هندیان را که در فالج و لقوه و صرع و رعده و خشکی اعصاب بکار است . (یادداشت مؤلف ).