کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لم لم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لم لم
لغتنامه دهخدا
لم لم . [ ] (اِ)به لغت مغربی قطف بحری است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
واژههای همآوا
-
لملم
لغتنامه دهخدا
لملم . [ ل َ ل َ ] (ع ص ) گرد و فراهم آمده ٔ بسیار. یقال : حی ٌ لملم و جیش ٌ لملم ؛ ای کثیر. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن محمدبن عمار ثقفی کاتب . مکنی به ابوالعباس و معروف بحمارالعزیر. خطیب گوید: در مقاتل الطالبیین و هم کتب دیگر، نام مصنفات او آمده است . وی شیعی مذهب بود، و به سال 314 هَ . ق . وفات یافت . او از عثمان بن ابی شیبه و سل...
-
مبالاة
لغتنامه دهخدا
مبالاة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ب ل ی »)التفات کردن و باک داشتن . ما ابالیه و به بالاً و بالة و بلاء و مبالاة.التفات نمی کنم و باک نمی دارم و کذلک لم ابال و لم ابل و لم ابل بکسر لام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
غضی
لغتنامه دهخدا
غضی . [ غ َض ْی ْ ] (اِخ ) یا قفا الغضی ، کوه کوچکی است . کثیر عزة گوید : کأن لم یُدمَنهاانیس و لم یکن لها بعد ایام الهدملة عامرو لم یعتلج فی حاضر متجاورقفا الغضی من وادی العشیرة سامرقفا الغضن نیز روایت شده است . (از معجم البلدان ).
-
لمی
لغتنامه دهخدا
لمی . [ ل ِم ْ می ] (ص نسبی ) منسوب به لم ّ. مقابل انی :برهان لمی ؛ دلیل لمی . الانتقال من المؤثر الی الاثر.تعلیل . استدلال از علت به معلول و مقابل ان که استدلال از معلول به علت است . و رجوع به برهان و لم شود.
-
لمیدن
لغتنامه دهخدا
لمیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) یکبری بر بالش یا مخده تکیه کردن برای تمدّد اعصاب . لم دادن . والمیدن . واکشیدن . آرمیدن . به یک جانب بدن به راحت دراز کشیدن . نیمه دراز بر جای نرمی تکیه کردن . و رجوع به لم دادن شود.
-
والمیده
لغتنامه دهخدا
والمیده . [ ل َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) لم داده . آسوده . فارغبال . درازکشیده .
-
غاثر
لغتنامه دهخدا
غاثر. [ ث ِ ](ع ص ) در تاج العروس ذیل غثرة آرد: سفلة الناس و رعاعهم ... و قیل الغثرة جمع غاثر مثل کافر و کفرة... وقال القتیبی لم اسمع غاثراً و انما یقال رجل اغثر اذا کان جاهلا. و در مستدرک نیز آرد: و لم یسمع غاثر.
-
تجانف
لغتنامه دهخدا
تجانف . [ ت َ ن ُ ] (ع مص ) میل کردن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ترجمان عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بچسپیدن و میل کردن . (آنندراج ): غیرمتجانف لاثم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماتجانفناالاثم ؛ ای لم ننحرف الیه و لم نمل . (اقرب...
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م ِ هََ رَ ] (ع اِ) روش نیکو، گویند لم نعط هذاالامر المهرة؛ ای لم نأته من وجهه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ مُهر. (اقرب الموارد). رجوع به مهر شود. || ج ِ مُهرَة. (منتهی الارب ). رجوع به مهرة شود.
-
تفییل
لغتنامه دهخدا
تفییل . [ ت َ ] (ع مص ) ضعیف رأی خواندن . (تاج المصادر بیهقی ). زشت کردن رأی کسی را و منسوب کردن به خطا و سستی رأی و سست رأی گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): مدحت بقول صادق لم تفیل ؛ ای لم یفیل رأیک . (اقرب المو...
-
شنطف
لغتنامه دهخدا
شنطف . [ ش ُ طُ ] (ع ) کلمه ای است عامیه ، ذکرها ابن درید و لم یفسرها. (از منتهی الارب ).