تجانف . [ ت َ ن ُ ] (ع مص ) میل کردن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ترجمان عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بچسپیدن و میل کردن . (آنندراج ): غیرمتجانف لاثم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماتجانفناالاثم ؛ ای لم ننحرف الیه و لم نمل . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.