کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لمیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لمیدن
لغتنامه دهخدا
لمیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) یکبری بر بالش یا مخده تکیه کردن برای تمدّد اعصاب . لم دادن . والمیدن . واکشیدن . آرمیدن . به یک جانب بدن به راحت دراز کشیدن . نیمه دراز بر جای نرمی تکیه کردن . و رجوع به لم دادن شود.
-
جستوجو در متن
-
لمیدنی
لغتنامه دهخدا
لمیدنی . [ ل َ دَ] (ص لیاقت ) درخور لمیدن . که لمیدن او ضروری است .
-
لمان
لغتنامه دهخدا
لمان . [ ل َ ] (نف ، ق ) در حال لمیدن .
-
لم دادن
لغتنامه دهخدا
لم دادن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) یک بری بر بالش یا مخده ای تکیه کردن برای تمدد اعصاب . لمیدن . به راحت به یک سوی بدن نیمه دراز کشیدن .- در ماشین های شخصی لم دادن یا لمیدن ؛ یک بری تکیه کردن .
-
لمنده
لغتنامه دهخدا
لمنده . [ ل َ م َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از لمیدن . که لمد. که یک بری راحت را دراز کشد.
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ ل َ ](اِ) اسم از لم دادن و لم دادن یا لمیدن ، حالتی است میان نشستن و دراز کشیدن برای آسودن . استراحت کردن و آسودن در اصطلاح عامه ٔ مردم . آسایش . (برهان ). لمیده به معنی آسوده و بر این قیاس و المیدن ، یعنی آسودن و خفتن . و با لفظ داشتن و دادن ...
-
کژ نشستن
لغتنامه دهخدا
کژ نشستن . [ ک َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کج نشستن . خمیده و ناراست نشستن . یک بری نشستن . لمیدن .- کژ نشستن و راست گفتن . یعنی با ظاهری ناراست سخن براستی گفتن . به عکس راست نشستن و کژ گفتن :بیا تا کژ نشینم راست گویم چه خواریها کز اونامد برویم .نظام...
-
یله دادن
لغتنامه دهخدا
یله دادن . [ ی َ ل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . واگذاشتن . واگذار کردن . سر دادن . (یادداشت مؤلف ) : عشق بر دل قرعه زد چون دل نصیب او رسیدراه پیش او گرفتم دل به او دادم یله . مسعودسعد.|| تکیه دادن . تکیه کردن . به درازا به پشت تکیه به جایی نرم...
-
واکشیدن
لغتنامه دهخدا
واکشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بازکشیدن . (ناظم الاطباء). || دراز کشیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(غیاث اللغات ). والمیدن ، و آن بر زمین خوابیدن است برای دور کردن خستگی نه برای آنکه به خواب روند. (آنندراج ). به درازا خفتن . والمیدن . لمیدن : ...
-
خوابگه
لغتنامه دهخدا
خوابگه . [ خوا / خا گ َه ْ ] (اِ مرکب ) خوابگاه . خانه ای که در آن خوابند. اطاق خواب . جای آرامیدن . جای لمیدن . جای استراحت . جای آرامش : چو سوگند شد خورده برخاستندسوی خوابگه رفتن آراستند. فردوسی .چو بازارگانش فرودآوریدمر او را یکی خوابگه برگزید. فر...
-
خوابگاه
لغتنامه دهخدا
خوابگاه . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جای استراحت . جای لمیدن . جای دراز کشیدن . اطاق خواب . خیمه ٔ خواب . شبستان . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) : بزرگان چو خرّم شدند از نبیدبشد شنگل و خوابگاهی گزید. فردوسی .چه بد بود کین دشت راه تو بودنه آرام را خواب...