کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقمه لقمه شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مهنا
لغتنامه دهخدا
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (ع ص ) مهناء. گوارا. گوارا گردیده . گوارا شده . باعافیت . خوشگوار. گوارنده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 96). گوارا و هاضم و خوشمزه . (غیاث ). سازگار. خوش . گواران . (دستورالاخوان ) : ای دین پیمبر به جمال تو مزین وی ملک شهنشه به...
-
گرو گشتن
لغتنامه دهخدا
گرو گشتن . [ گ ِ رَ / رُو گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرو گردیدن . رهان مالی شدن : بهر لقمه گشت لقمانی گرووقت لقمان است ای لقمه برو.مولوی .
-
تهقم
لغتنامه دهخدا
تهقم . [ ت َ هََ ق ْ ق ُ ] (ع مص ) چیره شدن برکسی . || کلان لقمه خوردن طعام را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
سلج
لغتنامه دهخدا
سلج . [ س َ ] (ع مص ) فروبردن لقمه را بگلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بگلو فروبردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || روان شدن شکم شتران از خوردن گیاه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || بخشش . سجل مثله و هو مقلوب منه . (آنندر...
-
پیچ افتادن
لغتنامه دهخدا
پیچ افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) (... در کاری )؛ مشکلاتی در راه برآمدن آن پیش آمدن ؛ گره خوردن . جور نشدن . || (... در رسنی ، یا نخی )؛ گره خوردن آن .درهم شدن آن . || (... در امعاء)؛ پیچیدن روده ها. حرکت کردن روده ها از جای اصلی . || (... در معده )؛...
-
راه گم کردن
لغتنامه دهخدا
راه گم کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گمراه شدن . از راه بدر شدن . از راه بیکسو افتادن . به بیراهه افتادن : چون کسی کو گم کند در خانه ٔ تاریک راه طفل اشک امشب بچشمم تاسحر گردیده است . مخلص کاشی (از بهار عجم ).طامع نکند مصلحت خویش فراموش لقمه به مثل...
-
الغاف
لغتنامه دهخدا
الغاف . [ اِ ] (ع مص ) به زبان خون لیسیدن شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بمعنی العاف بعین مهمله . (اقرب الموارد). رجوع به العاف شود. || آماده شدن شیر بگرفتن سر کسی . (منتهی الارب ). العاف (بعین مهمله ). (اقرب الموارد). رجوع به العاف شود. || الغاف مر...
-
دست آمدن
لغتنامه دهخدا
دست آمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بدست آمدن . حاصل شدن . یافت شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). پیدا شدن و حاصل گشتن . (ناظم الاطباء) : دست ناید بی درم در راه نان لیک هست آب دو دیده رایگان . مولوی .- به دست آمدن ؛ در اختیار قرار گرفتن . نصیب شدن : دین ...
-
فراموش گردیدن
لغتنامه دهخدا
فراموش گردیدن . [ ف َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) از یاد رفتن . فراموش شدن : سگی را لقمه ای هرگز فراموش نگردد، گر زنی صد نوبتش سنگ . سعدی (گلستان ).نه هر وقتم به یاد خاطر آیدکه خود هرگز نمیگردد فراموش . سعدی .تو نیز ای که در توبه ای طفل راه به صبرت فراموش...
-
بشول
لغتنامه دهخدا
بشول . [ ب َ / ب ِ / ب ُ ](نف مرخم ) گزارنده ٔ کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گزارنده ٔ کار باشد. (سروری ) (از شعوری ). رجوع به شولیدن شود. || داننده و بیننده . (ازبرهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). || (اِمص ) دیدن . دانستن . (شرفنا...
-
اما
لغتنامه دهخدا
اما. [ اُم ْ ما ] (ترکی ، اِ) اُمّاخ . خواستن دل زن آبستن چیزی را و هوس شدید آن کردن . (فرهنگ فارسی معین ). ویار. || در تداول مردم آذربایجان ، طعامی که برای زن آبستن برند: لقمه ٔ اما.- اما شدن ؛ (در تداول زنان ) پیدا شدن مرضی از نخوردن طعامی که شخصی...
-
ضمز
لغتنامه دهخدا
ضمز. [ ض َ ] (ع مص ) خاموش ماندن و حرفی نزدن . (منتهی الارب ). خاموش شدن . (زوزنی ). خاموش بودن . (تاج المصادر). سخن ناگفتن وخاموش بودن . (منتخب اللغات ). || فروبردن لقمه را. || نگاه داشتن شتر دبه را در دهن و نشخوار ناکردن آن . (منتهی الارب ). نشخور ...
-
معادة
لغتنامه دهخدا
معادة. [ م ُ عادْ دَ ] (ع مص ) بعد یک سال برانگیخته شدن درد مار گزیده و گویند عادته اللسعة و منه الحدیث : مازالت اکلة خیبر تعادنی یعنی همیشه عود می کند لقمه ٔ خیبر که زهرآلوده بود. عِداد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). درد مارگ...
-
لوث
لغتنامه دهخدا
لوث . [ ل َ ] (ع مص ) دستار پیچیدن . (منتهی الارب ). عمامه دربستن . (تاج المصادر). عمامه پیچیدن . عمامه در سر بستن . (زوزنی ). || گرد گشتن . || بند شدن . || پناه گرفتن . (منتهی الارب ). پناه با کسی دادن . (تاج المصادر). || نیافتن چیزی از کان بعد جستن...
-
سرد شدن
لغتنامه دهخدا
سرد شدن . [ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نقیض گرم شدن . (آنندراج ) (برهان ) : سرد و تاریک شد ای پور سپیده دم دین خُرُه ِ عرش هم اکنون بکند بانگ نماز. ناصرخسرو. || کنایه از مردن . (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ). از حرکت بازماندن : حالی بر جای خود سرد شد.(...