کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لغو شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لغو شدن
لغتنامه دهخدا
لغو شدن . [ ل َغ ْوْ ش ُ دَ ](مص مرکب ) باطل شدن ، چنانکه امتیازی یا قراردادی .
-
واژههای مشابه
-
لغو کردن
لغتنامه دهخدا
لغو کردن . [ ل َغ ْوْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ابطال کردن ، چنانکه پیمانی یا قانونی .
-
لغو گفتن
لغتنامه دهخدا
لغو گفتن . [ ل َغ ْوْ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) حرف مفت زدن . بیهوده گفتن . سخن نسنجیده گفتن . جفنگ گفتن .
-
جستوجو در متن
-
ملغی
لغتنامه دهخدا
ملغی . [ م ُ غا ] (ع ص ) باطل شده . از شمار افکنده . افکنده .اسقاطگشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لغوشده .- ملغی شدن ؛ باطل شدن . لغو شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملغی کردن ؛ باطل کردن . لغو کردن .
-
اسوانتویت
لغتنامه دهخدا
اسوانتویت . [ اِس ْ ت ُ ] (اِخ ) نام معبودی که مورد پرستش و احترام قوم وند از اقوام قدیمه ٔ اسکاندیناو باستانی بود. بزعم اینان وی کار کشت و زرع و کارزار را در اختیار خود داشت . در جزیره ٔ روکن پرستشگاهی جسیم بنام وی برپا کرده بودند و در موسم حصاد از ...
-
هوایی
لغتنامه دهخدا
هوایی . [ هََ ] (ص نسبی ) هوائی . منسوب به هوا.آنچه در هوا باشد یا به هوا تواند رفت : سالار سپاهان چو ملک شد به سپاهان برشد به هوا همچو یکی مرغ هوایی . منوچهری .- هوایی گشتن ؛ به هوا پریدن . پرواز کردن : مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم به هوایی که مگر...
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع َ ] (ع مص ) پناه بردن به کسی . (از منتهی الارب ): عقد عنقه اًلیه ؛ به وی پناه برد. (از اقرب الموارد). || بستن ریسمان و بیع. (از منتهی الارب ). محکم کردن و بستن ریسمان و بیع و پیمان و سوگند و از قبیل آن ، و آن در مقابل «حَل ّ» و گشودن است . (...
-
اجیر
لغتنامه دهخدا
اجیر. [ اَ ] (ع ص ، اِ) مزدور. (غیاث ) (مؤید). پیشیار. مزدبگیر. شخصی که انجام عملی را متعهد میشود در برابر مزدی .- اجیر خاص ؛ اجیری که متعهد میشود عملی را شخصاً در مدت معین انجام دهد. اجیر خاص حق ندارد که برای شخص دیگری غیر از مستأجر عملی را انجام...
-
پا
لغتنامه دهخدا
پا. (اِ) رِجل . از اندامهای بدن و آن از بیخ ران تا سر پنجه ٔ پای باشد شامل ران و زانو و ساق و قدم . پای . و گاه بمعنی قسمت زیرین پا آید که عرب قدم گوید و آن از اشتالنگ تا نوک ابهام است : با جهل شما درخور نعلید بسر برنه درخور نعلی که بپوشیده به پائید....
-
مفت
لغتنامه دهخدا
مفت . [ م ُ ] (ص ، ق ) رایگان و بدون مزد و بدون اجرت که چلمله و شایان نیز گویند. (ناظم الاطباء). رایگان . به رایگان . مجان . مجاناً. بی بها. بی قیمت . آنچه بی رنج وکوشش به دست آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه بی رنج و محنت به دست آید. (آنندراج ...
-
زحف
لغتنامه دهخدا
زحف . [ زَ ] (ع مص ) رفتن . زحوف . زحفان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات از لطائف ) (ازلسان العرب ). رفتن بسوی کسی . (آنندراج ). || غیژیدن کودک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نشسته واندک اندک رفتن کودک ، گویند: الصبی یزحف قبل ان یمشی...
-
اطعام
لغتنامه دهخدا
اطعام . [ اِ ] (ع مص ) خورانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طعام دادن . (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14) (تاج المصادر بیهقی ). خوراندن . سور دادن . سور. اطعام کسی را؛ به غذا واداشتن وی را. طعمه دادن به کسی . (از اقرب الموارد) : ا...
-
مفهوم
لغتنامه دهخدا
مفهوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ) دانسته شده . به دل دریافته شده . (از آنندراج ). دانسته .دریافت شده . (از ناظم الاطباء). دریافته . شناخته شده . دانسته . ج ، مفاهیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مفهوم شدن ؛ فهمیده شدن . دانسته شدن : شرایط آن از این معنی ...