کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لرزه یاب بالای چاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تب لرزه
لغتنامه دهخدا
تب لرزه . [ ت َ ل َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) حمی نافض . و آن تبی است که درآن لرزش بدن با حرکات غیرارادی حاصل شود. (از بحر الجواهر). نافض . (منتهی الارب ). راجف . (منتهی الارب ). تب باره و تبی که با لرز همراه باشد. (ناظم الاطباء). تب صفراوی و با لفظ بستن ...
-
لرزه دار
لغتنامه دهخدا
لرزه دار. [ ل َ زَ / زِ ] (نف مرکب ) صاحب لرزه .
-
لرزه کنان
لغتنامه دهخدا
لرزه کنان . [ ل َ زَ / زِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال لرزیدن .
-
جستوجو در متن
-
چاه ستاره جو
لغتنامه دهخدا
چاه ستاره جو. [ هَِ س ِ رَ /رِ ] (اِ مرکب ) نوعی از رصد است که به عمق شصت گز چاهی کاوند و بالای آن بامی برآرند شصت گز بلند و آن را مشبک ساخته نشینند و کیفیت نجوم و افلاک دریابند. (آنندراج ) (غیاث ). و این مرادف چاه زیچ باشد. (آنندراج ) : جدولش رصدبان...
-
ذاقنة
لغتنامه دهخدا
ذاقنة. [ ق ِ ن َ ] (ع ص ) نعت فاعلی مؤنث از ذقن . || (اِ) آنچه زیر زنخ است یا سر حلقوم یا تندی حلقوم یا چنبر گردن یا فرود شکم متصل ناف . یا چاه سینه یا بالای شکم . ج ، ذواقِن .
-
غلتک
لغتنامه دهخدا
غلتک . [ غ َ ت َ ] (اِ مرکب ) (از غلت + ک پسوند آلت ) غلطک ، و آن چوبی باشد گرد و میان سوراخ بزرگ ، آن را پایه ٔ ارابه کنند، و کوچک آن را بر بالای چاه بندند، و ریسمان را بر بالای آن اندازند و به یاری آن آب را آسان از چاه کشند، و غلطک معرب آن است . (ب...
-
غیایة
لغتنامه دهخدا
غیایة. [ غ َ ی َ ] (ع اِ) سایه ٔ میغ و سایه ٔ آفتاب بامداد و شبانگاه و سایه ٔ علم . (مهذب الاسماء). سایه بان و هرچه بالای سر سایه کند، مانند: ابر و غبار و تاریکی و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و منه الحدیث : تجی ٔ البقرة و آل ...
-
جحفة
لغتنامه دهخدا
جحفة. [ ج ُف َ ] (ع اِ) آب برگرفته شده از چاه . || باقی مانده ٔ آب در چاه بعد از برگرفتن از آن . || اندک ترید در خنور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد). || اندک سبزه بر ریگ توده ٔ صحرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اندک از طعام ....
-
چاه
لغتنامه دهخدا
چاه . (اِ) معروف و به عربی بئر خوانند. (برهان ). ترجمه بئر. (آنندراج ). گودی دایره ای عمیقی که در زمین جهت بیرون آوردن آب و جز آن کنند. مغاک . چال . (ناظم الاطباء). گودالی که در آن آب زاینده باشد. و مجازاً آب آن را هم گویند. (فرهنگ نظام ). بِئر. جُب ...
-
بئر زمزم
لغتنامه دهخدا
بئر زمزم . [ ب ِءْ رِ زَ زَ ] (اِخ ) چاه زمزم . نام چاهی به مکه : بئر زمزم از خانه ٔ کعبه سوی مشرق است و بر گوشه ٔ حجرالاسود است و میانه بئر زمزم و خانه چهل و شش ارش است و فراخی چاه سه گز و نیم در سه گز و نیم است . آبش شوری دارد لیکن بتوان خورد و سر ...
-
پوزیدن
لغتنامه دهخدا
پوزیدن . [ دَ ](مص ) عذر آوردن و معذرت خواستن . (برهان ). || ستردن ؟ بردن ؟ تهی کردن ؟ مطلق راندن : چه باید این خرد کت داد یزدان چو دردت را نخواهد بود درمان نه پوزد جانت را از درد و آزارنه شوید دلت را از داغ و تیمار. فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).رجوع...
-
نعامة
لغتنامه دهخدا
نعامة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) شترمرغ . (غیاث اللغات ) (دهار) : نگر نعامه و طوطی دو طایراند ولیک غذای آن شکر آمد غذای این اخگر. ازرقی .|| واحد نعام ، به معنی یک شترمرغ . || پالان ، یا پائین آن . (منتهی الارب ). الرحل ، و قیل ما تحته . رجوع به معنی بعدی شو...
-
بالا
لغتنامه دهخدا
بالا. (ق ،اِ) فراز. (فرهنگ اسدی ). مقابل نشیب . بر. (هفت قلزم ) (آنندراج ). معال . (منتهی الارب ). زبر. (برهان قاطع)(انجمن آرای ناصری ). فوق . روی . (غیاث اللغات ) (برهان ) (هفت قلزم ). مقابل زیر. مقابل پائین : تو بر مایه ٔ دانش خود مایست که بالای هر...
-
دلو
لغتنامه دهخدا
دلو. [ دَل ْوْ ] (ع اِ) آوند آب کش . (منتهی الارب ). آنچه بدان آب کشند، مؤنث است اما گاهی بصورت مذکر نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). ظرفی که بدان آب از چاه کشند.(غیاث ). ظرفی بیشتر از پوست و گاهی فلزی برای کشیدن آب از چاه و غیره . آبریز. (از برهان ...