کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سن لران
لغتنامه دهخدا
سن لران . [ س َ ل ُ ](اِخ ) رود بزرگی است در آمریکای شمالی که از دریاچه های مرکزی آمریکای شمالی سرچشمه گرفته ، پس از عبور از کانادا و مشروب ساختن مونترآل و کبک با مصبی بسیار مناسب وارد اقیانوس گردد. طول آن 2700 کیلومتر است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
لر فیلی
لغتنامه دهخدا
لر فیلی . [ ل ُ رِ ف َ ] (اِخ ) طایفه ای از لران لرستان . یعنی لران ساکن اطراف خرم آباد که ناحیه ٔ فیلی باشد.
-
هالو
لغتنامه دهخدا
هالو. (اِ) در تداول لران ، خالو. و به تحقیر همه ٔ لران را در خواندن و آواز کردن هالو خطاب کنند.- امثال : هیچکس نگفت هالو خرت بچند . (یادداشت به خط مؤلف ).|| (ص ) (در تداول عامه ) ساده دل . (فرهنگ عامیانه ).
-
پیلار
لغتنامه دهخدا
پیلار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ) در تداول مردم بروجرد و لران آن سامان ، حبه . دانه . عجمه در انگور و جز آن .
-
چوپی رقصیدن
لغتنامه دهخدا
چوپی رقصیدن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) رقص کردن با چوب و آن متداول است میان لران و بختیاری ها. رجوع به چوپی شود.
-
داودی
لغتنامه دهخدا
داودی . [ وو ] (اِخ ) نام قبیله ای از لران مقیم لر کوچک (لرستان ) بروزگاران گذشته . (از تاریخ گزیده چ اروپا ص 547).
-
کرند
لغتنامه دهخدا
کرند. [ ک ُ رَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است که از طرف زردکوه می آید و مسکن لران است و از نواحی صفاهان می گذرد. (برهان ) (ناظم الاطباء). نام رود مشهوری است به اصفهان . (آنندراج ). کرنگ . (مخفف کوهرنگ ). کرنده .
-
دیگی
لغتنامه دهخدا
دیگی . (ص نسبی ) منسوب به دیگ . || (اِ) قسمی کلاه که کردان دارند با دهانه ٔ تنگ و سری سخت فراخ . (یادداشت مرحوم دهخدا).- کلاه دیگی ؛ کلاه بعضی لران که دیگی وارونه را ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
لری
لغتنامه دهخدا
لری . [ ل ُ ] (ص نسبی ) منسوب به لُر. || زبان لران . || (حامص ) سادگی . ساده دلی .- از لُری برآمدن ؛ از روستائیت برآمدن : زاهد از کوه بصد دلبری آمد بیرون داخل شهر شد و از لری آمد بیرون .اشرف .
-
چوپی
لغتنامه دهخدا
چوپی . (ص نسبی ) منسوب به چوپ . || نوعی رقص . نوعی رقص لران . قسمی رقص بجماعت روستائیان و عشایر را. رقص دسته جمعی لران و روستائیان . (یادداشت مؤلف ). بازی که آن را دستبند مینامند و از آن رقص مجوس اراده شده است و در صحاح رقص عجمی است هنگامی که جمعی د...
-
کر
لغتنامه دهخدا
کر. [ ک ُ ] (اِ) مخفف کُرّه است ، چه از انسان و چه از حیوان چنانکه در ولایتی که ملخ آمده و برای تغییر فصل آرام گرفته یا در زیربرف مانده سال دیگر ظاهر شود گویند کر کرده یعنی بچه های تازه از آنها متولد شده است . (آنندراج ). رجوع به کر کردن شود. || فرزن...
-
شولا
لغتنامه دهخدا
شولا. [ ش َ / شُو ] (اِ) کولا. کپنک . جامه ٔ نمدین خشن کردان و لران و کشاورزان . نمد. دلق گونه ٔ پشمین از نسیجی خشن فقرا را. جبه گونه از پشم که به زمستان روستائیان و کردان و درویشان درپوشند. (یادداشت مؤلف ). خرقه . خرقه ٔ درویشان . (ناظم الاطباء) (ف...
-
لابرادر
لغتنامه دهخدا
لابرادر. [ دُ ] (اِخ ) نام شبه جزیره ای در کانادا، بین اقیانوس اطلس و خلیج هودسن وسن لران جزوی از ایالت کِبِک . ساحل شمال شرقی آن از 1927 تا 1933، متعلق به ارض جدید مساحت آن 306000 هزار گز مربع و 4000 سکنه دارد. کرسی آن باتل هربورگ و دارای 200 سکنه ا...
-
چم دالان
لغتنامه دهخدا
چم دالان . [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان سرله بخش جانکی گرمسیری شهرستان اهواز که در 39 هزارگزی جنوب باغ ملک و 12 هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل به گنبد لران واقع است و 50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).