کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لذتگرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لذت
لغتنامه دهخدا
لذت . [ ل َذْ ذَ ] (ع اِ) طلی . (منتهی الارب ). خوشی . مقابل الم . ادراک ملائم من حیث هو ملائم . (بحر الجواهر). ادراک لذت ؛ ادراک ملائم است یعنی حالی که تن مردم را موافق باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به الم شود. جرجانی در تعریفات آرد: ادراک الملا...
-
گرا
لغتنامه دهخدا
گرا. [ گ َرْ را ] (اِخ ) (طاق ...) طاق گره . بنایی است کوچک که طبق طرح قصرهای هتره ساخته شده و در جاده ٔ بغداد به کرمانشاه واقع است و کاملاً شبیه به معبد بیشاپور میباشد. رجوع به ایران از آغاز تا اسلام تألیف گیرشمن ترجمه ٔ محمد معین ص 325 و طاق گرا ش...
-
گرا
لغتنامه دهخدا
گرا. [ گ َرْ را ] (اِخ ) القطیف کنونی . (ایران باستان ص 212). بندر گرا از جمله ٔ بنادر معروف دوره ٔ ساسانی است . رجوع به ایران باستان ص 1509 و 2080 شود.
-
گرا
لغتنامه دهخدا
گرا. [ گ َرْ را ] (ص ، اِ) گرای . حجام . (غیاث ). سرتراش و دلاک . (برهان ). حلاق . مزین : بمکد واﷲ خواجه بمکد واﷲ... چون کبه بمکد گرا. معروفی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).گر بچخد گردن گرا بزن ورنه قدمگاه نخستین بکن . نظامی .اینچنین گرای خائن را ب...
-
لذت بخشیدن
لغتنامه دهخدا
لذت بخشیدن . [ ل َذْ ذَ ب َ دَ ] (مص مرکب ) لذت دادن . مزه دادن . خوشی دادن . رجوع به کلمه ٔ لذت و شواهد آن شود.
-
لذت بردن
لغتنامه دهخدا
لذت بردن . [ ل َذْ ذَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) درک خوشی کردن . مزه یافتن . رجوع به کلمه ٔ لذت و شواهد آن شود.
-
لذت دادن
لغتنامه دهخدا
لذت دادن . [ ل َذْ ذَ دَ ] (مص مرکب ) لذت بخشیدن .
-
لذت داشتن
لغتنامه دهخدا
لذت داشتن . [ ل َذْ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) دارای مزه ٔ خوش بودن . خوش بودن : روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را.سعدی .
-
لذت یافتن
لغتنامه دهخدا
لذت یافتن . [ ل َذْ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) خوشی یافتن : جان تو هرگز نیابد لذّت از دین نبی تا دلت پر سهو و مغزت پرخمار است از نبید.ناصرخسرو.
-
لذت گستر
لغتنامه دهخدا
لذت گستر. [ ل َذْ ذَ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) لذت بخش : مغز خود از مرتبه ٔ خوش برتر است برتر است از خوش که لذت گستر است .مولوی .
-
اصحاب لذت
لغتنامه دهخدا
اصحاب لذت . [ اَ ب ِ ل َذْ ذَ ] (اِخ ) پیروان اپیکور یا افیغورس یا ابیغورس . قفطی آرد: و اما فرقه ای که نام آنان از آراء ایشان گرفته شده است یعنی آرائی که اصحاب آن در آموختن فلسفه آنها را غرض و هدفی میدانستند که بدان توجه کرده اند، و آن گروه پیروان ا...
-
دست گرا
لغتنامه دهخدا
دست گرا. [ دَ گ َ ] (نف مرکب ) دست گرای . گراینده به دست . || (ن مف مرکب ) گراییده به دست .مغلوب و زبون . دستگرای . || (اِمص مرکب ) تجربت و امتحان و آزمایش : بای تگین گفت پیشترک روم و دست گرائی کنم و برفت و سنگ روان شد. (تاریخ بیهقی چ فیاض چ 2 ص 742)...
-
طاق گرا
لغتنامه دهخدا
طاق گرا. [ ق ِ گ َرْ را ] (اِخ ) در جاده راه کرند به سر پل کنونی (حدود حلوان قدیم ) بین آبادی سرخه دیزه ، و پاطاق ، گردنه ای است که چون از فراز آن بنشیب شروع شود، در اثناء راه بطاقی رسند که مانند طاق بستان ، از کوه کنده شده و آن طاق به طاق گرا معروف ...