کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لایی لایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لایی لایی
لغتنامه دهخدا
لایی لایی . (اِ) لای لای . لالائی . رجوع به لالائی شود.
-
جستوجو در متن
-
لک درائی
لغتنامه دهخدا
لک درائی . [ ل َ دَ ] (حامص مرکب ) لک درایی . ژاژخایی . هرزه درایی . یاوه سرایی . هرزه لایی . خام درایی . بیهوده گویی .
-
چنغوت
لغتنامه دهخدا
چنغوت . [ چ َ ] (اِ) پشم و پنبه باشد که در نهالی و لحاف و بالش و امثال آن کنند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لایی . پرکنه . حشو. (ناظم الاطباء). چپخوت .
-
هرزه درایی
لغتنامه دهخدا
هرزه درایی . [ هََ زَ / زِ دَ ] (حامص مرکب ) هرزه لایی . ژاژخایی . هرزه خایی . یاوه گویی . یاوه سرایی . (یادداشت به خط مؤلف ). پرحرفی و یاوه گویی . (ناظم الاطباء).
-
چسک
لغتنامه دهخدا
چسک . [ چ ُ س َ ] (اِ) چستک . قسمی کفش . کفش راحتی . کفش سبک برای خانه .کفش دم پایی . قسمی کفش سبک که کفی یک لایی دارد و مخصوص پوشیدن در خانه یا اطاق است . رجوع به چستک شود.
-
گت
لغتنامه دهخدا
گت . [ گ ُ ] (فعل ماضی ) مخفف گفت است . قاضی هجیم آملی مازندرانی قصیده ای گفته در آخر آن گوید : این بدان وزنه که دقیقی گت تن تنا تن تنا تنا ناؤ .بندار رازی گفته است : بشهر ری به منبر بر یکی روج همی گت واعظک زین هرزه لایی .(انجمن آرا) (آنندراج ).
-
دوتاه شدن
لغتنامه دهخدا
دوتاه شدن . [ دُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاه شدن . (ناظم الاطباء). روی هم خمیدن . لایی روی لای دیگر قرار گرفتن . غرض . تمغج . انقعاص ؛ دوتاه شدن چیزی . (منتهی الارب ). || خمیدن . خمیده شدن . خمیده پشت گردیدن . (یادداشت مؤلف ) : هلال عید بدانگونه رخ نمود...
-
محشو
لغتنامه دهخدا
محشو. [ م َ ش ُوو ] (ع ص ) نعت مفعولی از حشو. پرکرده . انباشته . آگنده . (ناظم الاطباء). آگنده و پر کرده شده ومملو. (غیاث ) (آنندراج ). || به حشو آگنده . به آگنه کرده . باحشو. بامغز. (یادداشت مرحوم دهخدا). قبائی محشو؛ پنبه در نهاده . (مهذب الاسماء). ...
-
دوتهی
لغتنامه دهخدا
دوتهی . [ دُ ت َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) لباسهای آسترشده . (ناظم الاطباء). جامه ٔ دراز ابره و آستر که با هم دوزند و بر این قیاس یک لایی و دولایی بیاید. (آنندراج ).- دوتهی پوش ؛ که لباس دوتهی یعنی رویه و آستردار بپوشد : آه سرد که ترا گرم گرفته ست که با...
-
سنگ امتحان
لغتنامه دهخدا
سنگ امتحان . [ س َ گ ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ محک . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) : مسی از زر بیالودی و می لایی چه سود اینجاکه آنگه ممتحن گردی که سنگ امتحان بینی . سنایی .این دل که در عیار و فانقد خالص است بر سنگ امتحان زدنش احتیاج نیست...
-
خام درایی
لغتنامه دهخدا
خام درایی . [دَ ] (حامص مرکب ) کنایه از بیهوده گویی است . (آنندراج ) (اشتینگاس ). هرزه درایی . لک درایی . هرزه لایی . یاوه سرایی . هرزه سرایی . ژاژخایی . گفتار بی معنی : گر کسی گوید ماننده ٔ او هیچ شه است گو برو خام درایی مکن و ژاژ مخای . فرخی (از آن...
-
بطن
لغتنامه دهخدا
بطن . [ ب َ ] (ع مص ) نهان شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بطون . (اقرب الموارد). رجوع به همین مصدر شود. || اثر کردن بیماری در باطن کسی : بطنه الداء و به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دردمندشکم شدن . (منتهی الارب ). دردمن...
-
دوتویی
لغتنامه دهخدا
دوتویی . [ دُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوتو. دوتو بودن . دولایی و دوتایی . انحنا و خمیدگی .لایی منضم به لای دیگر. (یادداشت مؤلف ) : بدنها همه در دوتویی زره زنخها همه در دوتایی لثام . مسعودسعد. || (ص نسبی ، اِ مرکب ) دوتایی . نوعی جامه است : دوزم به...
-
روج
لغتنامه دهخدا
روج . (اِ) بر وزن و معنی روز است که بعربی نهار خوانند. (برهان قاطع). بمعنی روز است و در لغت تبری و دری جیم با زاء تبدیل می یابد، و رازی را که منسوب به شهر ری است راجی گویند. (آنندراج ) : به شهر ری به منبر بر یکی روج همی گت واعظک زین هرزه لایی که هفت ...