بطن . [ ب َ ] (ع مص ) نهان شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بطون . (اقرب الموارد). رجوع به همین مصدر شود. || اثر کردن بیماری در باطن کسی : بطنه الداء و به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دردمندشکم شدن . (منتهی الارب ). دردمند شدن شکم کسی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعل آن مجهول آید. || درون و خاصه ٔ کسی شدن : بطن من فلان و به . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). از خواص کسی شدن . (از اقرب الموارد). || بر شکم کسی زدن ؛ بطنه و له بطناً. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برشکم زدن . (آنندراج ). || درون وادی درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در بطن وادی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). داخل شدن در وادی . (از اقرب الموارد). || درون و حقیقت چیزی شناختن ، یقال : بطنت الخبر؛ ای عرفت باطنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندرون کار بدانستن . (تاج المصادر بیهقی ). شناختن باطن امری . (از اقرب الموارد). درون چیزی شناختن . (آنندراج ). || لایی انداختن . بکار کردن لایی : بطن بقطن . (دزی ج 1 ص 96). || آستر کردن : بطن بفروه . (دزی ج 1 ص 96). || آستری از پوست کردن برای زینت . (دزی ج 1 ص 96).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.