کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاحق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن الحسین بن عمران [ ابن ] ابی الورد. قدم علینا سنة احدی او اثنین و ستین و رأیته بنیسابور احد الطوافین . حدثنا ابوالحسین لاحق بن الحسین بن عمران بن محمدبن ابی الورد البغدادی قدم علینا فی ذی القعدة سنة ستین و ثلاثمائة ثنا ابراه...
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن حمید مکنی به ابومجلز. تابعی است . سلیمان التیمی و عمران بن حدیر از او روایت کنند.
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن ضمیرةالباهلی . اخرج ابوموسی من طریق ابی شیخ بسند له فیه مجاهیل الی سلیم ابی عامر سمعت لاحق بن ضمیرةالباهلی قال وفدت علی النبی (ص ) فسألته عن الرجل یلتمس الاجر و الذکر فقال النبی (ص ) لاشی ٔ له ان اﷲ لایقبل من العمل الا ماکا...
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن عبدالحمید ازخاندان ابن لاحق . شاعری قلیل الشعر است . (ابن ندیم ).
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن عفیر الرقاشی نام پدر عبدالحمید و عبدالحمید پدر ابان . و ابان شاعر معاصر آل برمک و ناظم کلیله و دمنه به عربی است .
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن مالک ابوعقیل الملیلی (بلامین مصغراً). ذکره ابوموسی فی الذیل و اخرج من طریق الاصمعی عن هرم بن الصقر عن بلال بن الاسعر عن المسوربن مخرمة من ابی عقیل لاحق ابن مالک انه قال لعمر انبأنا ابوعقیل احد بنی ملیل لقیت رسول اﷲ (ص ) علی...
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن معدبن ذهل . ذکره ابوموسی ایضاً فی الذیل و اخرج من طریق ابی العتاهیة الشاعر و اسمه اسماعیل بن القاسم عن الاصمعی عن ابی عمروبن العلاء عن عام بن الحدثان انه سمعه یقول قحطت البادیة فی زمن هشام بن عبدالملک فقدمت و فودالعرب فجلس ه...
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) نام اسب معاویةبن ابی سفیان . || نام اسب غنی بن اعصر. || نام اسب حازوق خارجی . || نام اسب عتیبة. || نام اسب حارث . || لاحق الاصغر اسپی است مربنی اسد را. (منتهی الارب ).
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لحق . رسنده . (دهار) (منتهی الارب ). دررسنده . پیوسته . رسیده . بدنبال کسی رسیده . (منتخب اللغات ). آنکه از پس آمده واصل شود و آنچه از عقب به چیزی پیوندد. (غیاث ) : و هر روز او را شأنی است غیرشأن سابق و لاحق . (تا...
-
واژههای مشابه
-
ابان لاحق
لغتنامه دهخدا
ابان لاحق . [ اَ ن ِ ح ِ ] (اِخ ) یا اَبان ِ لاحقی . رجوع به ابان بن عبدالحمید، و رجوع به ابان بن اللاحق شود.
-
جستوجو در متن
-
لحقة
لغتنامه دهخدا
لحقة. [ ل َ ح َ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لاحق .
-
لاحقی
لغتنامه دهخدا
لاحقی . [ ح ِ قی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به لاحق .
-
مشایع
لغتنامه دهخدا
مشایع. [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) لاحق و پس آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).