لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن معدبن ذهل . ذکره ابوموسی ایضاً فی الذیل و اخرج من طریق ابی العتاهیة الشاعر و اسمه اسماعیل بن القاسم عن الاصمعی عن ابی عمروبن العلاء عن عام بن الحدثان انه سمعه یقول قحطت البادیة فی زمن هشام بن عبدالملک فقدمت و فودالعرب فجلس هشام لرؤسائهم فدخلوا و فیهم درواس بن حبیب بن لاحق بن معد و هو غلام له ذوابة علیه شملتان و له اربع عشرة سنة فقال اشهد باﷲ لقد سمعت ابا حبیب بن درواس یحدث عن ابیه عن جده لاحق بن معدبن ذهل انه و فد علی رسول اﷲ (ص ) فسمعه یقول کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته و ان الوالی من الرعیة کالروح من الجسد لاحیاة له الامعها و ذکر قصة طویلة و فی السند مجاهیل واورده ابن عسا کرفی کتاب مناقب الشبان من طریق محمدبن احمدبن رجاء حدثنی یزیدبن عبداﷲ حدثنا الاصمعی به بطوله لکنه قال دریاس و رأیته بخط شیخ شیخنا الحافظالعلائی بباء موحدة من تحت . (الاصابة ج 6 صص 2 - 3).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.