کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیمت عرضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گران قیمت
لغتنامه دهخدا
گران قیمت . [ گ ِ م َ ] (ص مرکب ) گرانبها. پرارزش و عالی . مقابل ارزان قیمت .
-
هم قیمت
لغتنامه دهخدا
هم قیمت . [ هََ م َ ] (ص مرکب ) هم بها. هم ارزش : نه هم قیمت لعل باشد بلورنه همرنگ گلنارباشد پژند.عسجدی .
-
ذی قیمت
لغتنامه دهخدا
ذی قیمت . [ م َ ] (ع ص مرکب ) صاحب ارز و بها. ارجمند. بهاور. ارزنده .
-
بی قیمت
لغتنامه دهخدا
بی قیمت . [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قیمت )بی بها و بی قدر و بی ارز. (ناظم الاطباء) : گنده و بی قیمت و دون و حقیرریش همه گوه و تنش پرکلخج . عماره .بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی کاسد شد از دوزلفش بازار شاهبوی . رودکی .چرا این سنگ بی قیمت همه پاک ...
-
بیش قیمت
لغتنامه دهخدا
بیش قیمت . [ م َ ] (ص مرکب ) بیش بها. پرقیمت . گرانبها. (ناظم الاطباء). مقابل ارزان قیمت .
-
قدر و قیمت
لغتنامه دهخدا
قدر و قیمت . [ ق َ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مقدار و ارزش و اعتبار.- بی قدر و قیمت شدن ؛ بی ارزش شدن . بی مقدار شدن : نشد بی قدر و قیمت سوی مردم ز بی قدری صدف لؤلؤی شهوار.ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
مساومة
لغتنامه دهخدا
مساومة. [ م ُ وَ م َ ] (ع مص ) بها کردن متاع . (منتهی الارب ). بها کردن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی مکاس کردن در بیع. (المصادر زوزنی ). با کسی درنگ کردن در بیع برای گران فروختن و دقت نمودن در خریدن و فروختن . (غیاث ) (آنندراج ). گران عرضه د...
-
خرید
لغتنامه دهخدا
خرید. [ خ َ ] (مص مرخم ، اِمص ) مقابل فروش . شری . شراء. ابتیاع . عمل خریدن . بیع. (یادداشت بخط مؤلف ) : پر از خورد و داد و خرید و فروخت تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت . فردوسی .- ارزان خرید ؛ به قیمت پائین تر از نرخ چیزی را خریدن .- بازخرید ؛ جنس فرو...
-
پاشیدن
لغتنامه دهخدا
پاشیدن . [ دَ ] (مص ) پراکندن . پریشیدن . افشاندن . نثار کردن . ریختن . برافشاندن . پاچیدن . (در تداول عوام ): آب بر کسی پاشیدن ؛ آب بر روی او افشاندن . تخم در مزرعه پاشیدن ؛ تخم در کشتمند افشاندن . نمک و فلفل و نظایر آن بر روی چیزی پاشیدن ؛ نمک و فل...
-
کادوسیان
لغتنامه دهخدا
کادوسیان . (اِخ ) ج ِ کادوسی . رجوع به کادوس و کادوسی شود. در تاریخ ایران باستان آمده است : کادوسیان مردمی بودند که در گیلانات سکنی داشتند. بعضی تصور میکنند که اینها نیاکان طالشی های کنونی بوده اند و کادوس مصحف یا یونانی شده ٔ تالوش است که در قرون بع...
-
دیباچه
لغتنامه دهخدا
دیباچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) دیباجه (از: دیبا + چه ، پسوند تصغیر). (از غیاث ) (آنندراج ). معرب آن دیباجة. (دزی ج 1ص 421). تصرفی است در دیباجه ٔ معرب بقیاس نادرست . نوعی از جامه ٔ ابریشمین که قباچه ٔ سلاطین به آن باشد که بجواهر مکلل سازند و آن از لوازم...
-
لوزینه
لغتنامه دهخدا
لوزینه . [ ل َ / لُو ن َ / ن ِ ] (اِ) لوزینج . جوزقند یا جوزآگند امروزی و یا چیزی شبیه بدان بوده است . جوزینق . (دهار). قطائف . (منتهی الارب ). شکر بادام . قسمی شیرینی . حلوا که با کوفته ٔ مغز بادام و عسل یا شکر کنند. هر چیز را گویند از خورشها که در ...
-
صادرات
لغتنامه دهخدا
صادرات . [ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صادرة. مقابل واردات . || در تداول علمای اقتصاد و بازرگانان ، کالاهائی است که از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر و مخصوصاً از کشوری به کشور دیگر فرستاده شود.صادرات ایران : از مقایسه ٔ صادرات ایران در عصر حاضر با عصر قدیم مشاهده م...
-
زبدة
لغتنامه دهخدا
زبدة. [ زُ دَ ] (ع اِ) کفک شیر و سر آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (لسان العرب ). || پاره ای مسکه . (دهار). کره ٔ شیر. (القاموس العصری عربی - انگلیسی ). مسکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نصاب ) (غیاث اللغات ). کره . (فرهنگ نظام ) : کشک ...