کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیل و قال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قیل و قال
لغتنامه دهخدا
قیل وقال . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قال و قیل . گفت و شنید. مباحثه . (انجمن آرای ناصری ) : از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم . حافظ.|| سر و صدا. جنجال . (فرهنگ فارسی معین ) : قیل و قال و اعتراض بی مزه باعث آن شد که ...
-
جستوجو در متن
-
قال و قول
لغتنامه دهخدا
قال و قول . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع )هیاهو. قال و قیل . قیل و قال . قال مقال . قال قال .
-
سویق
لغتنامه دهخدا
سویق . [ س َ ] (ع اِ) پست . (دهار) (منتهی الارب ). پست که بهندی سَتوگویند. (آنندراج ) (غیاث ). پست . تلخان و آنرا از هفت چیز کنند: گندم ، جو، نبق ، سیب ، کدو، حب الرّمان ، سنجد. و هر یک را بنام آن چیز خوانند. (بحر الجواهر).- سویق الارزه ؛ تلخان برنج...
-
پرهیاهو
لغتنامه دهخدا
پرهیاهو. [ پ ُ هََ یا ] (ص مرکب ) پرآوا. پر داد و قال . پرآواز. پر قال و قیل .
-
دش
لغتنامه دهخدا
دش . [ دَ / دُ ] (اِ) (قش و...) قیل و قال . رجوع به قش و دش شود.
-
قال
لغتنامه دهخدا
قال . (ع اِ) گفتار. گفت . سخن . هر لفظ که از زبان درآید تمام باشد یا ناقص . قول . یا آنکه قول در خیر گویند و قال یا قیل یا قاله در شر. (ناظم الاطباء). || علم قال نزد متصوفه مباحثات علوم ظاهری خاصه فقه و حدیث . مجلس قال ؛ مجلس مباحثات مقابل مجلس حال و...
-
انهی
لغتنامه دهخدا
انهی . [ اِ ها ] (ع ص ) نعت تفضیلی است . نهی کننده تر: در حدیث است ، قیل من خیرالناس یا رسول اﷲ قال آمرهم بالمعروف و انهاهم عن المنکر.
-
احقاد
لغتنامه دهخدا
احقاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِقد. کینه ها : هست او مقراض احقاد و جدال قاطع جنگ دو خصم و قیل و قال .مولوی .
-
استنقاء
لغتنامه دهخدا
استنقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون کردن مغز از استخوان . جدا کردن هسته . پوست باز کردن : قال بعضهم هو [ ای علس ] حبة سوداء تؤکل فی الجدب و قیل هو مثل البرّ الا انه عسرالاستنقاء. (مجمع البحرین : علس ). قیل هو [ ای علس ] طعام اهل صنعاء، قال ابوحنیفة رح...
-
غوشة
لغتنامه دهخدا
غوشة. [ غ َ ش َ ] (ع اِ) همهمه و هیاهو. قیل و قال . جار و جنجال . ازدحام . بانگ و فریاد. (دزی ج 2 ص 231).
-
غوغة
لغتنامه دهخدا
غوغة. [ غ َ غ َ ] (ع اِ) بانگ و فریاد. هیاهو. هنگامه . سر و صدا. قیل و قال . جار و جنجال . (دزی ج 2 ص 231).
-
استیآر
لغتنامه دهخدا
استیآر. [ اِ تی ] (ع مص ) استیئار.در پی یکدیگر دویدن در زمین سخت و کوه : اِسْتَوْاءَرَت ِ الابل ؛ ای تتابعت علی نفار. قال ابوزید هذا اذا تفرقت فصعدت الجبل و اذا کان نفارها فی السهل قیل اِسْتَاءْوَرَت ْ. قیل هذا کلام بنی عقیل . (منتهی الارب ).
-
فج و فاج
لغتنامه دهخدا
فج و فاج . [ ف َ ج ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) فجفجه . از اتباع . (یادداشت بخط مؤلف ). پچ پچ : منم آن شاعری که قول من است حسب بی قال و قیل و بی فج و فاج .سوزنی .
-
لقیم
لغتنامه دهخدا
لقیم . [ ] (اِخ ) الدجاج . ذکره الجاحظ فی کتاب الحیوان و قال انه مدح النبی (ص ) فی غزاة خیبر بشعره منه :رمیت مطاه من الرسول یفترن شهباء ذات مذاکر و حفار.قال فوهب النبی (ص ) دجاج خیبر عن آخرهما فمن حینئذ قیل له الدجاج ذکر ذلک ابوعمرو الشیبانی و المدائ...