کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قیش
لغتنامه دهخدا
قیش . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) چرم . || تسمه . دوال کمر. || چرمی که سلمانیان تیغ خود را بدان تیز کند. (فرهنگ فارسی معین ) : تیغ را مالید بر قیشی که بودپیش تخمش در رکوع و در سجود. عارف (از فرهنگ فارسی معین ).|| نان خمیر و فطیر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
قیش قورشاق
لغتنامه دهخدا
قیش قورشاق . [ ق ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز، سکنه ٔ آن 474 تن . آب آن از رودخانه ٔ پیرلوجه می باشد. محصول آن غلات ، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای همآوا
-
غیش
لغتنامه دهخدا
غیش . (اِ) غم و اندوه بسیار و بدحالی فراوان . (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). در فرهنگ شعوری شاهدی نیز آمده است . رجوع به همین فرهنگ (ورق 187 الف ) شود. || هرچیز انبوه را گویند، مانند بیشه و جنگل و غیر آن . (برهان قاطع) (از...
-
جستوجو در متن
-
ساحلیات
لغتنامه دهخدا
ساحلیات . [ ح ِ لی یا ] (اِخ ) نامی است که سابقاًبسواحل خلیج فارس و بنادر جنوبی ایران بخصوص به حدود سیراف میدادند. در فارسنامه ٔ ابن البلخی آمده : و آثار او [ قبادبن فیروز ] این شهرهاست : ساحلیات که هم مضاف است به قبادخوره . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص ...
-
کدو
لغتنامه دهخدا
کدو. [ ک َ ] (اِ) گیاهی است از رده ٔ دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سردسته ٔ تیره ٔ خاصی به نام تیره ٔ کدوئیان می باشد. گیاهی است بالارونده و علفی و دارای برگهای ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچکها درمی آیند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه می چس...
-
دوال
لغتنامه دهخدا
دوال . [ دَ ] (اِ) چرم . (ناظم الاطباء). چرم حیوانات . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) (جهانگیری ) (لغت شوشتر) : گر عدوی تو چو روی است چو روی تو بدیداز نهیب تو شود نرم چو مالیده دوال . فرخی .پای راست افکار شد چنانکه یک دوال پوست و گوشت بگسست . (تاریخ...
-
طالوت
لغتنامه دهخدا
طالوت . (اِخ ) نام پادشاهی عجمی . و حق تعالی داود را وارث ملکش فرمود. (منتهی الارب ).و نام سرداری از بنی اسرائیل که سقا بود، با جالوت نام کافر جنگ کرده ، داود علیه السلام که از سپاهیان طالوت بود، جالوت را کشت . طالوت وعده ها که از داود کرده بود، از آ...