کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قومش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قومش
لغتنامه دهخدا
قومش . [ م ِ ] (ص ، اِ) کومش . مقنی . (فرهنگ فارسی معین از تاریخ قم ص 42).
-
جستوجو در متن
-
فحتان
لغتنامه دهخدا
فحتان . [ف َ ] (اِخ ) جایی است که زیدبن رفاعه لشکر زیدبن حارثه را در آن مکان ملاقات کرد و آنچه از قومش به امر حضرت رسول گرفته بودند بازگرفت . (از معجم البلدان ).
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) مولانا... از شعرای صاحب دیوان کاشان است . این مطلع از اوست : طریق ماهرخان غیر بیوفائی نیست خوشا کسی که به این قومش آشنائی نیست (تحفه ٔ سامی چ وحید دستگردی ص 155).
-
یهویاقم
لغتنامه دهخدا
یهویاقم . [ ] (اِخ ) رئیس قوم یهود که بختنصر با قومش وی را اسیر کرد و به بابل آورد و بعد به وسیله ٔ آمل مردوک پادشاه بابل (560-552 ق .م .) آزاد شد. (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 83). و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 192 شود.
-
عمرو یشکری
لغتنامه دهخدا
عمرو یشکری . [ ع َ رِ ی َ ک ُ ] (اِخ ) ابن جبلةبن باعث بن صریم یشکری . شاعر عهد جاهلیت . وی در زمان جنگ «ذی قار» میزیست و او را اشعاری است در تحریض قومش بر جنگ . (از الاعلام زرکلی از مرزبانی ص 225).
-
حزام
لغتنامه دهخدا
حزام . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن عوف از بنی جعل . از صحابه است که به مصر سکونت گزید و در بیعت تحت الشجره با قومش بیعت کرد و پیغمبر به او گفت : «لاصخر و لاجعل انتم بنو عبداﷲ» و ابن فتحون او را استدراک کرده است . (الاصابة قسم 1 ج 2 ص 6) (حسن المحاضره ج 1 ص 88...
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) خماسی ، ابن مکیث بن جندب خماسی . وی از صحابه ٔ حضرت رسول اکرم (ص ) بود و یکی از کسانی است که لوای فتح و پیروزی جهنیة را بدوش میکشیدند. حضرت رسول (ص ) او را در کار صدقات قومش عامل و نماینده ٔ خود قرار داد. (از الاصابة ج 2 قسم اول ...
-
نسی
لغتنامه دهخدا
نسی . [ ن َ سی ی ] (ع ص ) کثیرالنسیان . (المنجد) (اقرب الموارد). فراموش کننده . (مهذب الاسماء). بسیار فراموش کننده . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ناسی . (آنندراج ). قال اﷲ : و ماکان ربک نسیاً (قرآن 64/19)؛ أی ناسیاً. || آن که در قومش...
-
انتصار
لغتنامه دهخدا
انتصار. [ اِ ت ِ ] (مأخوذ از ع ، اِمص ) کینه کشی . انتقام : بر عزم انتصار و طلب ثار بر جانب قومش رحلت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 72). ایلک خان بسر انتصارشد و با انصار خویش روی ببرادر نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 332). جز انتصار و طلب ثار روی ندید و...
-
پشت شکستن
لغتنامه دهخدا
پشت شکستن . [ پ ُ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نهایت درجه متأثر شدن (در غمی یا در پیش آمد بدی ).ضعیف و ناتوان ساختن . ناامید و دل شکسته کردن : «اوکار چون بیفتاد خروش بزرگ از لشکر مخالفان برآمد که مردی سخت بزرگ بود وی را قومش بربودند و ببردند و پشت علی ت...
-
نضر
لغتنامه دهخدا
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن کنانةبن خریمةبن مدرکه نزاری عدنانی مکنی به ابویخلد. جدی جاهلی است ، وی از اجداد پیغامبر اسلام است «نضر را لقب قریش است و قومش قریش از نسل اواند». (از تاریخ گزیده ص 130). رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 348 و الکامل ابن اثیر ج 2 ص ...
-
تایانگ خان
لغتنامه دهخدا
تایانگ خان . (اِخ ) «تابوقا» پسر «اینانج خان » پادشاه قوم «نایمان » و پدر کوچلک خان است که خان ختای وی را «تایانگ » لقب داده بود یعنی پسر خان . او در سال 600 هَ . ق . مورد حمله ٔ چنگیزخان قرار گرفت و در حدود جبال آلتایی مغلوب و زخمی گشت . تایانگ خان ...
-
بجمله
لغتنامه دهخدا
بجمله . [ ب ِج ُ ل َ / ل ِ ] (ق مرکب ) (از: ب + جملة) بالتمام . تماماً. همه . جملتان . بتمامه . کاملاً. یکسر : چنین گفت آنگه به لشکر همه که باشند او را بجمله رمه . فردوسی .مردمان بجمله دستها برداشته تا رعایای ما گردند. (تاریخ بیهقی ). منکیتراک را... ...
-
ندور
لغتنامه دهخدا
ندور. [ ن ُ ] (ع مص ) افتادن چیزی از میان چیزی یا از میان ایشان آشکار گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سقوط. (یادداشت مؤلف ). || مردن . || آزمودن . || تیز دادن . || برگ برآوردن گیاه و بر...