کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوباء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوباء
لغتنامه دهخدا
قوباء. (ع اِ) قُوَباء.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قوباء شود.
-
قوباء
لغتنامه دهخدا
قوباء. [ ق ُ وَ ] (ع ص ) زن سترده موی . || (اِ) ادرفن . (منتهی الارب ). و آن علتی است . جزاز و آن دردی است که در بدن عارض شود و آن را پوست پوست گرداند و با آب دهان معالجه گردد . ج ، قُوَّب . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). پارسی قوبا بریون باشد....
-
جستوجو در متن
-
قویباء
لغتنامه دهخدا
قویباء. [ ق ُ وَ ] (ع اِمصغر) مصغر قُوَباء.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قوباء شود.
-
قویبی
لغتنامه دهخدا
قویبی . [ ق ُ وَ با ] (ع اِ مصغر) مصغر قوباء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قوباء شود.
-
ولین
لغتنامه دهخدا
ولین . [ وِ ] (اِ) نام جوششی است که آن رابه عربی قوبا گویند. (آنندراج ) (برهان ). و آن را به هندی داده گویند. (انجمن آرا). رجوع به قوباء شود.
-
قوبة
لغتنامه دهخدا
قوبة. [ ق ُ وَ ب َ ] (ع ص ) مقیم و خانه نشین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). گویند: فلان ملی ٔ قوبة؛ ای ثابت الدار مقیم و این را درباره ٔ کسی گویند که از منزل بیرون نرود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || زن موی سترده . (منتهی الارب...
-
قوابی
لغتنامه دهخدا
قوابی . [ ق ُ با ] (ع اِ) قوباء و آن ادرفن و نوعی از خشکریشه است که در پوست آدمی پدید آید. (ناظم الاطباء). و علی القوابی [ کافور ] بشحم البط... (مفردات قانون ابوعلی ؛ در کلمه ٔ کافور). || (ص ) زن سترده موی . (ناظم الاطباء). رجوع به قوباء شود.
-
زرده زخم
لغتنامه دهخدا
زرده زخم . [ زَ دَ / دِ زَ ] (اِ مرکب ) قوباء. ادرفن . ساری یاره . زرده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زردزخم شود.
-
پریوت
لغتنامه دهخدا
پریوت . [ پ َ ] (اِ) صاحب فرهنگ شعوری بنقل از لغت نعمت اﷲ گوید: بیماری ای است که در زیر ناخن پیدا آید و بترکی آنرا قورل غان گویند یعنی داخس . و ظاهراً این کلمه مصحف پریون است و پریون نیز بمعنی قوباء است نه بیماری ناخن .
-
اندروب
لغتنامه دهخدا
اندروب . [ اَ دُ ] (اِ) نوعی از جوشش باشد که پوست بدن را سیاه و خشن گرداند و با خارش باشد و آن رابعربی قوبا گویند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از هفت قلزم ). در هندی زاد گویند. (از شعوری ج 1 ورق 100).اندوب . اندوج . (انجمن آرا). اندروب . اندروج . (آن...
-
اگریون
لغتنامه دهخدا
اگریون . [ اَ گ َرْ ] (اِ) خشک ریشه ای که در پوست آدمی برآید و به تازی قوباء گویند. (ناظم الاطباء). نام مرض و علتی که آنرا به تازی قوبا گویند و به هندی داد خوانند. (از مؤید الفضلاء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (از انجمن آرا). و...
-
صمغالاجاص
لغتنامه دهخدا
صمغالاجاص . [ ص َ غُل ْ اَج ْ جا ] (ع اِ مرکب ) صمغ آلو. در اختیارات بدیعی است : بهترین صمغ آلو آن بود که از درخت کهن گیرند و در وی گرمی و خشکی بود و گویند گرم و ترست و درد شش و سینه را نافع بود و چون با شراب بیاشامند سنگ گرده بریزاند و چون بر جراحته...
-
پریون
لغتنامه دهخدا
پریون . [ پ َ ] (اِ) علتی باشد با خارش که آنرا «گر» گویند و بعربی جرب خوانند.(برهان قاطع). خارش . قوباء. (زمخشری ). پریون : پارسی قوباپریون باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سوم آفتهائی است که اندر پوست پدید آید. از آن خراشیده شود. چون پریون که بتازی قوبا...
-
برص
لغتنامه دهخدا
برص . [ ب َ ] (ع اِ) (اصطلاح پزشکی ) در نزد پزشکان سفیدی ایست که بر ظاهر پوست بدن آشکار میشود و محل خود را ژرف میسازد پس اگر در سایر اعضاء این سپیدی عارض شود بطوریکه رنگ بدن تماماًسپید گردد آنگاه این عارضه را منتشر نامند و برص سیاه بنام قوباء معروف ا...