کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قهر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قهر کردن
لغتنامه دهخدا
قهر کردن . [ ق َک َ دَ ] (مص مرکب ) خشم کردن . || تغیر نمودن . (ناظم الاطباء). || در تداول فارسی ، قهر کردن با کسی یا از کسی ؛ از تکلم با او یا دیدار اوکراهت داشتن . ضد آشتی کردن . || غلبه کردن و ظفر یافتن . چیره شدن . || تعدی و ظلم و جور کردن . || م...
-
واژههای مشابه
-
قهر گرفتن
لغتنامه دهخدا
قهر گرفتن . [ ق َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) غضبناک شدن . خشم گرفتن . || برانگیخته شدن . بهیجان آمدن . (فرهنگ فارسی معین ).- به قهر گرفتن ؛ به زبردستی غالب آمدن . چیره شدن . (فرهنگ فارسی معین ).- || به ظلم و جور گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
قهر و تهر
لغتنامه دهخدا
قهر و تهر. [ ق َ رُت َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قهر و غلبه . قهر و خشم .
-
جستوجو در متن
-
خبیر کردن
لغتنامه دهخدا
خبیر کردن . [ خ َ ک َ دَ ](مص مرکب ) مطلع کردن . واقف کردن . آگاه کردن . مطلع نمودن . اطلاع دادن . آشنا کردن . بینا کردن : هر جمادی را کند فضلش خبیرغافلان را کرده قهر او ضریر.مولوی .
-
ضهد
لغتنامه دهخدا
ضهد. [ ض َ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی . مغلوب کردن کسی را. (منتهی الارب ). مقهور گردانیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر). قهر کردن . (منتخب اللغات ). || ستم کردن . (منتهی الارب ).
-
ابس
لغتنامه دهخدا
ابس . [ اَ ] (ع مص ) سرزنش کردن . خوار کردن . شکستن کسی را. خوار شمردن . خرد و حقیر پنداشتن . || درشتی کردن . (زوزنی ). || ترساندن . || بند کردن . || پیش آمدن کسی را بمکروه . غلبه کردن . قهر کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
تر هشتن
لغتنامه دهخدا
تر هشتن . [ ت َ هَِ ت َ ](مص مرکب ) خشمناک شدن و قهر کردن . (ناظم الاطباء).
-
زکیدن
لغتنامه دهخدا
زکیدن . [ زَ / زُ دَ ] (مص ) خود بخود از قهر و خشم سخن کردن . (از برهان ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). لندیدن و با خود از روی خشم و قهر در زیر لب سخن گفتن . (ناظم الاطباء). ژکیدن . زک و زار زدن . شکایت کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ژک...
-
لندیدن
لغتنامه دهخدا
لندیدن . [ ل ُ دی دَ ] (مص ) لندلند کردن . غر و غر کردن . غرغر کردن . لنده دادن . لنده زدن . نامفهوم کلماتی حاکی از ناخشنودی گفتن . ژکیدن . دندیدن . غرولند کردن . غرولند زدن . خودبه خود سخن گفتن از روی قهر و غضب و غصه . (برهان ).
-
غنبه
لغتنامه دهخدا
غنبه . [ غُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) تشنیع کردن و بانگ بر کسی زدن از روی قهر و غصه و غضب . (از برهان قاطع). مخفف غرنبه یعنی صدا از روی قهر و غضب ، و غریدن . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
خشتکی
لغتنامه دهخدا
خشتکی . [ خ ِ ت َ ] (ص نسبی ) فحش گونه ای است که اطفال به وقت قهر کردن از هم بهم می دهند یعنی به طرف می گویند: خفتی خشتکی .
-
افتثاث
لغتنامه دهخدا
افتثاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) قهر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : ماافتثوا (مجهولاً)؛ ماقهروا ولاذللوا. (اقرب الموارد).
-
بزو
لغتنامه دهخدا
بزو. [ ب َزْوْ ] (ع مص ) گردن کشی کردن . (آنندراج ). || قهر کردن . (آنندراج ). تطاول کردن . (از اقرب الموارد). تطاول کردن و غالب شدن بر کسی . (ناظم الاطباء). || سخت گرفتن . (آنندراج ). || مقهور کردن و دارگیر نمودن . (ناظم الاطباء). مقهور کردن . (المص...