بزو. [ ب َزْوْ ] (ع مص ) گردن کشی کردن . (آنندراج ). || قهر کردن . (آنندراج ). تطاول کردن . (از اقرب الموارد). تطاول کردن و غالب شدن بر کسی . (ناظم الاطباء). || سخت گرفتن . (آنندراج ). || مقهور کردن و دارگیر نمودن . (ناظم الاطباء). مقهور کردن . (المصادر زوزنی ). || کار کردن . (آنندراج ). || بزا (کجی پشت ) گردیدن . (ناظم الاطباء). مبتلا به بیماری بزا شدن . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.