کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قناء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قناء
لغتنامه دهخدا
قناء. [ ق َ ] (ع اِ) خوشه . ج ، اقناء. || جانب دیوار که سایه بر وی رجوع کند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قناء
لغتنامه دهخدا
قناء. [ ق َن ْ نا ] (ع ص ) نیزه گر و صاحب آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). صاحب القناة ای الرمح . (اقرب الموارد). || کاریزکن . (مهذب الاسماء) (دهار) : و قناء آن را بر آن داشت ؛ مالی بسیار بر آن خرج کرد. (تاریخ قم ص 42).
-
قناء
لغتنامه دهخدا
قناء. [ ق َن ْءْ ] (ع مص ) آمیختن شیر را به آب . || سیاه کردن ریش را یا خضاب کردن بحنا. || کشتن کسی را یا وادار کردن او را بر کشتن دیگری . || افکندن پوست را در دباغت . (اقرب الموارد).
-
قناء
لغتنامه دهخدا
قناء. [ ق ِ ] (ع اِ) خوشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). ج ، اقناء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
قناء
لغتنامه دهخدا
قناء. [ ق ُ ] (اِخ ) نام آبی است و بعضی از شاعران عرب درآن باره اشعاری دارند. رجوع به معجم البلدان شود.
-
واژههای همآوا
-
غناء
لغتنامه دهخدا
غناء. [ غ َ ] (ع اِمص ) توانگری . خلاف فقر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بمعنی غِنی ̍ است . (از منتهی الارب ). رجوع به همین کلمه شود. || اغنی عنه غناء فلان ؛ یعنی نایب کافی او شد و بی نیاز کرد از آن . (منتهی الارب ). جانشین او شد و از وی کفای...
-
غناء
لغتنامه دهخدا
غناء. [ غ َ / غ ِ ] (اِخ ) ریگ توده ای است . (منتهی الارب ). رمل الغناء بفتح غین در این شعر راعی آمده : لها غضون و ارادف ینوء بهارمل الغناء و أعلی متنها رود.و در شعر ذوالرمة به کسر غین آمده است : تنطقن من رمل الغناء و علقت باعناق أدمان الظباء القلا...
-
غناء
لغتنامه دهخدا
غناء. [ غ َن ْ نا ] (ع ص ) مؤنث اَغَن ّ. زنی که غُنّه داشته باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به اَغَن ّ و غُنّة شود. || دهی بسیار مردم . (مهذب الاسماء). ده بسیار مردم و بسیار بنا. (منتهی الارب ). دهی که مردم و ساختمان آن بسیار باشد. (از اقرب الموارد). ...
-
غناء
لغتنامه دهخدا
غناء. [ غ ِ ] (ع اِ) سرود. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). آواز خوش که طرب انگیزد. سرود. (منتهی الارب ). نغمه و سرودخوانی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آواز خوش طرب انگیز، و قیاس در آن ضم غین یعنی غُناء است چه آن به صوت دلالت میکند، و غُناء بمعنی...
-
غناء
لغتنامه دهخدا
غناء. [ غ ُ ] (ع اِمص ) آوازخوانی . تغنی ،و آن خواندن شعر همراه با کف زدن است و از انواع بازیها شمرده شود. (از اقرب الموارد). خنیاگری . ظاهراًمعرب از خونیا (یونانی ) است . و رجوع به غِنا شود.
-
قناع
لغتنامه دهخدا
قناع . [ ق ِ ] (ع اِ) پرده و پوشش که بر بالای مقنعه پوشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که زن سر خود را بوسیله ٔ آن پوشد و آن وسیعتر است از مقنع و مقنعه . (اقرب الموارد) : چو یوسف بر آیم بتخت قناعت درآویزم از چهره زرین قناعی . خاقانی .|| طبق از بر...
-
جستوجو در متن
-
کاریزکن
لغتنامه دهخدا
کاریزکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) مقنی و کاونده . (ناظم الاطباء). کمانه . کومش . قَناء. کاریزگر.
-
قناءالارض
لغتنامه دهخدا
قنأالارض . [ ق َن ْ نا ئُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) هدهد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَنّاء شود.