کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قمحدوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قمحدوة
لغتنامه دهخدا
قمحدوة. [ ق َ م َ دُ وَ ] (ع اِ) تندی برآمده ٔ فوق پس گردن و اعلای قذال پس گوش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پس سر. (منتهی الارب ). مؤخر القذال . (اقرب الموارد). ج ، قَماحِد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). استخوان قمحدوه ، آنجای از پشت سر ا...
-
جستوجو در متن
-
قماحد
لغتنامه دهخدا
قماحد. [ ق َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ قَمَحدُوَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قمحدوة شود.
-
قمحدوات
لغتنامه دهخدا
قمحدوات . [ ق َ م َ دُ ] (ع اِ)ج ِ قمحدوه . رجوع به قمحدوه و قماحد و قماحید شود.
-
قماحید
لغتنامه دهخدا
قماحید. [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قمحدوة. رجوع به آن کلمه شود.
-
پس سر
لغتنامه دهخدا
پس سر. [ پ َ س ِ س َ ] (اِ مرکب ) پشت سر. عقب سر. قفا. قذال . قمحدوه . ذِفری ؛ پس سر و گردن . (منتهی الارب ).- پس سر کسی بد گفتن ؛ غیبت او کردن .
-
تدنیخ
لغتنامه دهخدا
تدنیخ . [ ت َ ] (ع مص ) فروتنی کردن . || رام گردیدن . || پست نمودن سر خود را. || ملازم خانه گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || نشیب و فراز پذیرفتن خربزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دَنَّخَ...
-
وتدی
لغتنامه دهخدا
وتدی . [ وَ ت ِ / ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به وتد یعنی میخی . || عظم وتدی ؛ استخوان قاعده ٔ دماغ و همه ٔ استخوانها بر وی نهاده شده است . نام یکی از استخوانهای کله که در مابین مصفاة و قمحدوه و استخوانهای صدغ واقعشده . (ناظم الاطباء). رجوع به تشریح میرزاع...
-
ثقبة
لغتنامه دهخدا
ثقبة. [ ث ُ ب َ ] (ع اِ) سوراخ کوچک . سولاخ . (زمخشری ) : دو دیده همچون ثقبه گشاده ام شب و روزولیک بی خبر از آفتاب و از مهتاب . مسعود.ج ، ثُقَب . و ثُقب . || ثقبه ٔ اعور . (طب ). || ثقبه ٔ اعور زبان . (طب ). || ثقبه ٔ بیضی . (طب ). || ثقبه ٔ جنینیه د...
-
قحف
لغتنامه دهخدا
قحف . [ ق ِ ] (ع اِ) (عظم قحف ) واقع است در طاق و طرفین جمجمه و آن را دو سطح و چهار کنار و چهار زاویه است . سطح ظاهر بواسطه ٔ خطی منحنی که تقعیرش به طرف تحت و حد حفره ٔ صدغ است منقسم به دو جزء میشود به زیر این خط عضله ٔ صدغ متصل و به بالای آن که صاف ...
-
طحالیه
لغتنامه دهخدا
طحالیه . [ طِ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) عضله ٔ طُحالیه . مستطیل و مسطح در جزء خلفی عنق و فوقی ظهر واقع شده . اتصالات از فوق در فاصله ٔ پست و بلندی که در میان دو خط منحنی است به قمحدوه و بسطح خلفی زائده ٔ حلمه ای و بزوائد اجنحه ٔ دو یا سه فقره ٔ اول عنق پی...
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان . ج ، مفاصل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیوندگاه اندام . (غیاث ). بندگاه . (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). بند. پیوند. ملتقای دو استخوان از تن حیوان . (یادداشت به...
-
نصل
لغتنامه دهخدا
نصل . [ ن َ ] (ع اِ) آهن تیر و سنان و شمشیر و کارد مادام که مِقْبَض و دسته ای نداشته باشد . (از اقرب الموارد). آهن [ تیغه یا پیکان ] بدون قبضه ٔ نیزه و تیر و کارد و شمشیر. (از معجم متن اللغة) (از المنجد). پیکان . (دهار). ج ، انصل ، نصال ، نصول . رجوع...
-
افراز
لغتنامه دهخدا
افراز. [ اَ ] (اِ) بلندی . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی بالا باشد. (فرهنگ اسدی ). بلندی . (آنندراج ) (هفت قلزم ). بلندی و قله . (ناظم الاطباء). بمعنی بالا و فراز مقابل نشیب . (از شعوری ) : از افراز چون کژ بگردد سپهرنه تندی بکار آید از این نه مه...