کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلیانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلیانی
لغتنامه دهخدا
قلیانی . [ ق َل ْ ] (ص نسبی ) نسبت است به قلیان .- کدوی قلیانی ؛ نوعی است از کدو که سری بزرگ و پهن دارد مانند کوزه ٔ قلیان .
-
واژههای مشابه
-
زیر قلیانی
لغتنامه دهخدا
زیر قلیانی .[ رِ ق َ ] (اِ مرکب ) طعام بامداد. ناشتا. صبحانه .
-
جستوجو در متن
-
نارجیلة
لغتنامه دهخدا
نارجیلة. [ رَ ل َ ] (ع اِ) وسیله ٔ تدخین تنباکو است . این کلمه از نارجیل گرفته شده است و عامه به آن ارکیلة میگویند. ج ، نارِجیلات . (از اقرب الموارد). قلیان . قلیانی که از پوست نارگیل ساخته باشند.
-
نی پیچ
لغتنامه دهخدا
نی پیچ . [ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) نی لاستیکی نرم قابل انعطاف و پیچیدن و حلقه کردن که یک سر آن را به قلیان وصل کنند و سر دیگر به دهان برند و قلیان کشند. || قلیان با نی لاستیکی دراز. قلیانی که نی آن چرمین و به چند گز طول است و تنها نی آن را...
-
چاشنی صبح
لغتنامه دهخدا
چاشنی صبح . [ ی ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سپیده ٔ صبح . (آنندراج ). روشنی صبح . (ناظم الاطباء). صبح صادق . (مجموعه ٔ مترادفات ص 234) : از آفتاب چاشنی صبح شد بلندعمر دوباره یافت زراه گداز قند. صائب (از آنندراج ).|| چاشنی بامداد. نهاری ...
-
صفرا شکستن
لغتنامه دهخدا
صفرا شکستن . [ ص َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) اندک مایه طعام خوردن تا طعامی دیگر رسد. نَهاری . رجوع به لغت فرس اسدی و لغت نامه ٔ حاضر ذیل لغت نهاری شود. صبحانه یا زیر قلیانی خوردن . || رفتن صفرا. زائل شدن صفرا : تا به کی سودا پزد تا چند خون دل خوردتلخ ...
-
کیف کردن
لغتنامه دهخدا
کیف کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، لذت بردن .حال کردن . لذت بردن ، چنانکه از قلیانی یا غذایی یا آوازی یا هوای خوشی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لذت بردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیف شود.- کیف کردن با کسی ؛ با او در...
-
جاشریة
لغتنامه دهخدا
جاشریة. [ ش ِ ری ی َ ] (ع اِ) شراب صبوحی . (منتهی الارب ). شراب که به وقت صبح خورند. (مهذب الاسماء). || نیمروز. || صبح . || طعامی است . || (اِخ ) نام زنی . || (اِخ ) قبیله ای است از عرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صبحانه . زیر قلیانی : فقال لی یا...
-
چاشت
لغتنامه دهخدا
چاشت . (اِ)یک حصه از چهار حصه ٔ روز باشد که در هندوستان پهر گویند. (برهان ). اول روز. (آنندراج ). بهره ٔ نخستین روز. صبح ، بامداد. مقابل شام . || میانه ٔ روز را گویند. (فرهنگ ناصری ). یک پاس از چهار پاس روز که میانه ٔ روز باشد. ظهر. نیمه روز. نصف الن...
-
کوک
لغتنامه دهخدا
کوک . (اِ) به معنی کمان باشد. (برهان ). کمان .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || آواز و صدای بسیار بلند را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آواز بلند. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). آواز بلند. صدای بلند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوکاشود. || ...