کیف کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، لذت بردن .حال کردن . لذت بردن ، چنانکه از قلیانی یا غذایی یا آوازی یا هوای خوشی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لذت بردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیف شود.
- کیف کردن با کسی ؛ با او در لذتی شریک بودن . (فرهنگ فارسی معین ).
- || با او آرمیدن . با وی جماع کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
|| مسرور شدن ، چنانکه از کاری و پیش آمدی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نشئه و سکرگونه ای یافتن ، چنانکه از بعضی مسکرات و مخدرات . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نشئه گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیف (مدخل ِ نخست ) شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.