کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلامة
لغتنامه دهخدا
قلامة. [ ] (اِخ ) ابن کامل ، ملقب به عادل . پس از پدر به سال 635 هَ . ق . سلطان مصر شد. سپس از سلطنت برکنار شد و برادرش صالح ایوب نجم الدین به جای او نشست . (تاریخ الخلفاء ص 307).
-
قلامة
لغتنامه دهخدا
قلامة.[ ق ُ م َ ] (ع اِ) تراشه و چیده ٔ ناخن و جز آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- قلامه ٔ ناخن ؛ آنچه از سر ناخن چیده شود و بیفتد، و این مثل است درباره ٔ خسیس و پست . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
غلامة
لغتنامه دهخدا
غلامة. [ غ ُ م َ ] (ع اِ) مؤنث غلام . (منتهی الارب ). در اشعار عرب غلامة مؤنث غلام استعمال شده است . کنیز. اَمَة. (اقرب الموارد). رجوع به غلام شود.
-
جستوجو در متن
-
حذرفوت
لغتنامه دهخدا
حذرفوت . [ ح َ رَ ] (ع اِ) چیده ٔ ناخن . (منتهی الارب ). قُلامة. - حذرفوتی نداشتن ؛ هیچ نداشتن . (از منتهی الارب ).
-
قلام
لغتنامه دهخدا
قلام . [ ق ُل ْ لا ] (ع اِ) نوعی از شوره ٔ گیاه که قاقلی نامندش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابوالعلاء گوید : لولا غضا نجد و قُلاّمُه ُلم یُثْن َ بالطیب علی رنده . (از اقرب الموارد).قاقلی است . (فهرست مخزن الادویه ). و نزدبعضی رعی الابل است . (تح...
-
حجرالظفر
لغتنامه دهخدا
حجرالظفر. [ ح َ ج َ رُظْ ظُ ] (ع اِ مرکب ) شیخ الربوة شمس الدین ابی عبداﷲ محمدبن ابی طالب الانصاری الصوفی الدمشقی در کتاب نخبةالدهر فی عجایب البر و البحر گوید:قال ارسطو هو حجر مشوب بغبرة لین المحسة متی مررت به علی ظفر سلخه او علی قلامة الاظفار التقطت...
-
چیده
لغتنامه دهخدا
چیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) با نظم و ترتیب گذاشته شده . آراسته به نظم و ترتیب خاص . منظم نزدیک یکدیگر. مرتب پهلوی هم . مرتب نهاده شده . اشیائی منظم در جایی نهاده . با نظم و ترتیب چیزها روی هم گذاشته یا بر هم نهاده شده : بیرون شد پیرزن پی سبزه و آورد پ...
-
تراشه
لغتنامه دهخدا
تراشه . [ ت َ ش َ / ش ِ ] (اِ) (از: تراش + َه ، پسوند نسبت ) تراشیده شده و آنچه از تراش برآمده باشد. (از برهان ). آنچه از تراشیدن چیزی بهم رسد چون تراشه ٔ چوب و تراشه ٔ قلم و تراشه ٔ خربزه و مانند آن . (آنندراج ). آنچه هنگام تراشیدن چوب و قلم ریزد. (...
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زُ ب َ ] (اِخ ) محمدبن حسین اندلسی ، صاحب قالی .او و دو پسرش منسوب اند به زبید (بطنی از مذحج ) و ازعلماء لغت به شمار میروند. در برخی از نسخ قاموس (در توصیف آنان ) چنین آمده : اللغویون الزبیدیون . (از تاج العروس ). سمعانی آرد: محمدبن حسین زب...
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد زوزنی . مکنی به ابوالقاسم و معروف به بارع . ادیب و شاعر و فاضل و کاتب و مترسل . وی بنا بگفته ٔ عبدالغافر، در السیاق ، بروز عید اضحی سنه ٔ492 هَ .ق . درگذشت . یاقوت گوید: بخط تاج الاسلام خواندم که بارع از مردم ز...