کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قعو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قعو
لغتنامه دهخدا
قعو. [ ق َع ْوْ ] (ع اِ) چرخ چاه چوبین باشد، یا آهنی مانند آن . || محور آهنی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دو چوب بکره ٔ دلو که تیر چرخ بر آن باشد، یا آهنی است که بر او بکره گردد.(منتهی الارب ). || (ص ) رجل قعوالعجیزتین ؛ مرد لاغرسرین ، یا درشت...
-
قعو
لغتنامه دهخدا
قعو. [ ق َع ْوْ ] (ع مص ) گشنی کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || برجستن شتر نر بر شترماده ، گشنی کند یا نه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برجستن مرغ بر ماده . (منتهی الارب ).
-
قعو
لغتنامه دهخدا
قعو. [ ق ُ ع ُوو ] (ع مص ) قَعْو.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَعْو شود.
-
واژههای همآوا
-
غاو
لغتنامه دهخدا
غاو. (اِ) بر وزن و معنی گاو است که به عربی آن را بقر گویند چه در فارسی غین و گاف تبدیل می یابند. (برهان ). || سوراخی باشد در زیر زمین جهت خوابیدن گوسفندان و جانوران دیگر. (برهان ). گوی را گویند که در زیر زمین درست کنند برای جای جانوران و گوسفندان و آ...
-
جستوجو در متن
-
قعی
لغتنامه دهخدا
قعی . [ ق ُ عی ی ] (ع اِ) ج ِ قعو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قعو شود.
-
مروس
لغتنامه دهخدا
مروس . [ م َ ] (ع ص ) بکره که رسن او از مجری افتاده و میان بکره و قعو درآویخته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
قعوان
لغتنامه دهخدا
قعوان . [ ق َع ْ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قعو، و آن دو چوب بکره ٔ دلو است که تیر چرخ بر آن باشد، یا دو آهنی است که در میان آن بکره گردد. ج ، قُعی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
امراس
لغتنامه دهخدا
امراس . [ اِ ] (ع مص ) بجای مجری بازگردانیدن رسن بکره (چرخ چاه ) را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بجای خود درآوردن رسن چرخ چاه را. (از اقرب الموارد). || میان بکره و قعو افکندن رسن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الم...
-
مرس
لغتنامه دهخدا
مرس .[ م َ رَ ] (ع مص ) رسن بکره از مجری در یکی از دو جانب آن بیفتادن و میان بکره و قَعو درآویختن و نیز افتادن ریسمان بر محور چرخ و درآویختن آن و کوشش کردن صاحب آن برای باز گرداندنش بجای خود. (از منتهی الارب ). ریسمان چرخ چاه از مجرای خود در آمده در ...
-
محور
لغتنامه دهخدا
محور. [ م ِح ْ وَ ] (ع اِ) آنچه گرد خود گردد. تیر چرخ دلو. تیر هر چرخ که چرخ بدان گردد از آهن باشد یا از چوب . قعو، محور آهنی . (منتهی الارب ). || آهن که در میان چرخ چاه بود. آهن که در میان بکره بود. (مهذب الاسماء). || خط مستقیم حقیقی یا فرضی که جسمی...