کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطعاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطعاً
لغتنامه دهخدا
قطعاً. [ ق َ عَن ْ ] (ع ق ) جزماً. (اقرب الموارد). یقیناً: الامر واقع قطعاً؛ منصوب است بنابر آنکه مصدر باشد به معنی اجزم به و قیل علی الحال ای مقطوعاً بوقوعه . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
غطاء
لغتنامه دهخدا
غطاء. [ غ ِ ] (ع اِ) پوشش . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء). پرده و پوشش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سر دیگ و آن تنور و جز آن . (مهذب الاسماء). نهنبن . (دهار). سرپوش دیگ و سرپوش تنور و طبق .
-
قطاع
لغتنامه دهخدا
قطاع . [ ق َ ] (ع اِ) هنگام رسیدن خرما و انگور و جز آن و هنگام درودن آن . (منتهی الارب ). رجوع به قِطاع شود. || (مص ) بریده و سپری شدن و منقطع شدن ، یا کم شدن . رجوع به قُطوع شود. || از سردسیر به گرمسیر رفتن یا به عکس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب )....
-
قطاع
لغتنامه دهخدا
قطاع . [ ق َ ] (ع مص ) بریده شدن دست از بیماری . (منتهی الارب ). جدا شدن دست از بیماری ، یا به بریدن . (اقرب الموارد). رجوع به قَطْع و قِطاع شود.
-
قطاع
لغتنامه دهخدا
قطاع . [ ق ِ ] (ع اِ) کازود و کارد که بدان جامه و چرم و مانند آن بُرند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درم . (منتهی الارب ). دراهم . (اقرب الموارد). || هنگام رسیدن خرما و انگور و جز آن و هنگام درودن آن . (منتهی الارب ): هذا زمن القطاع ، و یفتح ؛ ا...
-
قطاع
لغتنامه دهخدا
قطاع . [ ق ِ ] (ع مص ) بریده و سپری شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بریده و سپری شدن آب چاه . (آنندراج ). رجوع به قَطاع و قُطوع شود. || از سردسیر به گرمسیر رفتن پرنده و به عکس .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُطوع شود.
-
جستوجو در متن
-
جزماً
لغتنامه دهخدا
جزماً. [ ج َ مَن ْ ] (ع ق ) حتماً و قطعاً و بطور ثبات و استوار. (ناظم الاطباء). قطعاً. البتة. (یادداشت مؤلف ). بیقین . بطور قطع. بی تردید.
-
قطع
لغتنامه دهخدا
قطع. [ ق َ طَ ] (ع مص ) بریده شدن دست از بیماری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قطعت الید قطعاً و قَطْعةً و قُطعاً و قَطّاعاً؛ بانت بقطع او بداء عرض لها. (اقرب الموارد).
-
هبیرةً
لغتنامه دهخدا
هبیرةً. [ هَُ ب َ رَ تَن ْ ] (ع ق ) هرگز. (ناظم الاطباء). قطعاً. هیچگاه . از ریشه ٔ هبر به معنی قطع و نابود کردن .
-
محققاً
لغتنامه دهخدا
محققاً. [ م ُ ح َق ْ ق َ قَن ْ ] (ع ق ) به تحقیق . حقیقةً. مسلماً. قطعاً. رجوع به محقق شود.
-
مسلماً
لغتنامه دهخدا
مسلماً. [ م ُ س َل ْ ل َ مَن ْ ] (ع ق ) محققاً.یقیناً. حتماً. (ناظم الاطباء). قطعاً. بطور مسلم .
-
منجزاً
لغتنامه دهخدا
منجزاً. [ م ُ ن َج ْ ج َ زَن ْ] (ع ق ) قطعاً. حتماً. مسلماً. بلاتردید. بدون شک .
-
بقطع
لغتنامه دهخدا
بقطع. [ ب ِ ق َ ] (ق مرکب ) قطعاً. یقیناً. بالقطع. (فرهنگ فارسی معین ).