کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطرات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطرات
لغتنامه دهخدا
قطرات . [ ق َ طَ ] (ع اِ) ج ِ قطرة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطرة شود.
-
قطرات
لغتنامه دهخدا
قطرات . [ ق ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ قطار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قطار شود.
-
جستوجو در متن
-
هرهر
لغتنامه دهخدا
هرهر. [ هَُ هَُ ] (اِ صوت ، ق ) بسیار و فراوان : هرهر اشک ریختن ؛ ریختن اشک بسیار و با قطرات بزرگ . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
خرد باریدن
لغتنامه دهخدا
خرد باریدن . [ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) کم کم باریدن . باریدن با قطرات ریز. ارشاش . (تاج المصادر بیهقی ).
-
فوگان
لغتنامه دهخدا
فوگان . (اِ) فقاع معرب آن است . (فرهنگ فارسی معین ). فقاع . (اسدی ). چیزی است مست کننده که از آرد جو و غیر آن سازند، و بوزه همانست . (از برهان ).- سر گشادن فوگان ؛ پراگندن قطرات با فشار به اطراف همچون پراگندن قطرات فقاع . (فرهنگ فارسی معین ) :می بار...
-
نفیان
لغتنامه دهخدا
نفیان . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) خاک و گرد گردآمده ازباد در بنهای درختان . || رشاشه ٔ باران و آنچه پرد از قطرات باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
چکاله
لغتنامه دهخدا
چکاله . [ چ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ)قطرات و قطره ها. (ناظم الاطباء). چکه ها. چیکله ها. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ).
-
ستاره بار
لغتنامه دهخدا
ستاره بار. [ س ِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) در بیت زیر، باران ریز. که باران از آن ریزد. که قطرات باران از آن چکد : بستان چنان شود که ندانیش زآسمان چون ابر گشت بر رخ بستان ستاره بار.سوزنی .
-
در باریدن
لغتنامه دهخدا
در باریدن . [ دُرر دَ ] (مص مرکب ) پاشیدن در. پاشیده و افشانده شدن دُر. || نزول قطرات باران . || سخن گفتن به روانی . کنایه از سخن شیرین و شیوا از زبان جاری شدن : زبانی که اندر سرش مغز نیست اگردر ببارد همان نغز نیست .فردوسی .
-
سرشک قدح
لغتنامه دهخدا
سرشک قدح . [ س ِ رِ ک ِ ق َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از قطرات شراب . (آنندراج ) : سرشک قدح ناله ٔ ارغنون روان کرد از چشمها رود خون .نظامی .
-
قاطون
لغتنامه دهخدا
قاطون . (اِخ ) از توابع مصر است . مستوفی آرد: هم در آنجا (عجائب المخلوقات ) آمده که در قاطون از توابع مصر چشمه ای است آبی از او برمی آید قطرات آن که بر زمین می افتد آتش مینماید. (نزهة القلوب چ بریل ج 3 ص 290).
-
مجدری
لغتنامه دهخدا
مجدری . [ م ُ ج َدْ دَ ] (حامص ) آبله رویی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از قطرات جرعه ها ژاله ٔ زرد ریخته یافته چون رخ فلک پشت زمین مجدری . خاقانی .و رجوع به مجدر شود.
-
مرثنة
لغتنامه دهخدا
مرثنة. [ م ُ رَث ْ ث َ ن َ ] (ع ص ) أرض مرثنة؛ مرثونة. (منتهی الارب ). زمینی که قطرات باران متناوب (رثان ) بدان رسیده . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
اشک نیسان
لغتنامه دهخدا
اشک نیسان . [ اَ ک ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قطرات باران . (آنندراج ). اشک سحاب . اشک ابر. رجوع به اشک و اشک سحاب شود.