فوگان . (اِ) فقاع معرب آن است . (فرهنگ فارسی معین ). فقاع . (اسدی ). چیزی است مست کننده که از آرد جو و غیر آن سازند، و بوزه همانست . (از برهان ).
- سر گشادن فوگان ؛ پراگندن قطرات با فشار به اطراف همچون پراگندن قطرات فقاع . (فرهنگ فارسی معین ) :
می بارد از دهانْت خدو ایدون
گوئی که سر گشادند فوگان را.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.