کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قر و غمزه آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قر انداختن
لغتنامه دهخدا
قر انداختن . [ ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قر انداختن میان قومی ؛ کشتن همه ٔ افراد آن را. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
غر و فر
لغتنامه دهخدا
غر و فر. [ غ ِرْ رُ ف ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ناز و غمزه . قر و غمزه . ترکیبی از: غر + فر. رجوع به همین مدخل ها شود.
-
غر آمدن
لغتنامه دهخدا
غر آمدن . [ غ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه قر دادن . غردادن . قر آمدن . جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز: این قدر غر نیا. رجوع به غر دادن و قر دادن شود.
-
غمزه بازی
لغتنامه دهخدا
غمزه بازی . [ غ َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) غمزه کردن . رجوع به غمزه و غمزه کردن شود : میکرد بوقت غمزه بازی بر تازی و ترک ترکتازی .نظامی .
-
غمزه زن
لغتنامه دهخدا
غمزه زن . [ غ َ زَ / زِ زَ ] (نف مرکب ) کرشمه نما و شوخ چشم . (ناظم الاطباء). آنکه غمزه زند. غمزه زننده . غمزه کننده . رجوع به غمزه شود : زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن طوق خط و چاه ذقن پرمشک سارا داشته . خاقانی .شب مهتاب چون شب تاری قصد خورشی...
-
مولی
لغتنامه دهخدا
مولی . (اِ) درنگ و تأنی و تأخیر. (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (برهان ). || ناز و غمزه . (آنندراج ). || (ص نسبی ) ناز و غمزه کننده را گویند. (برهان ). نازکننده و غمزه کننده . (ناظم الاطباء).
-
پر ناز و غمزه
لغتنامه دهخدا
پر ناز و غمزه . [ پ ُ زُ غ َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) که ناز و غمزه ٔ بسیار دارد.
-
غمزه زنان
لغتنامه دهخدا
غمزه زنان . [ غ َ زَ / زِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال غمزه زدن . غمزه کنان . رجوع به غمزه شود : غمزه زنان چو بگذری سنبله موی و مه قفاروی بتان قفا شود پیش صفای روی تو.خاقانی .
-
غمزه ٔ لاجوردی
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ لاجوردی . [ غ َ زَ / زِ ی ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نازها و غمزه های غیرمکرر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از ناز و غمزه . (انجمن آرا). ناز خنک بی محل . (فرهنگ رشیدی ) : افتاده اگر کبود چشم تو چه باک از غمزه ٔ لاجوردیم ذوق...
-
غمزه ٔ اختر
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ اختر. [ غ َ زَ / زِ ی ِ اَ ت َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنایی ستاره باشد بوقت دمیدگی صبح ، و بعضی لرزش ستاره را گویند. (برهان قاطع). روشنی ستاره وقت دمیدگی صبح . (انجمن آرا).کنایه از توهم لرزه ٔ ستاره و محو گردیدن از نظرهاست و آن ر...
-
غر و غمزه
لغتنامه دهخدا
غر و غمزه . [ غ ِ رُ غ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز توأم با اشاره ٔ چشم و ابرو. مرکب از: غر + غمزه . رجوع به همین مدخل ها شود.
-
بطرب آمدن
لغتنامه دهخدا
بطرب آمدن . [ ب ِ طَ رَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بنشاط آمدن . بوجد آمدن . در وجد و حالت آمدن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به طرب شود.
-
شترغمزه
لغتنامه دهخدا
شترغمزه . [ ش ُ ت ُ غ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) تعبیری ریشخندآمیز از غمزه کننده ای که زیبا نباشد. (از فرهنگ نظام ). || غمزه ٔ شتری . کنایه از فریب و بدی است . (از آنندراج ). مکر و فریب . || قباحت . || فساد و بدی . (ناظم الاطباء).
-
پرکرشمه
لغتنامه دهخدا
پرکرشمه . [ پ ُ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) پرناز و غمزه . پر از ناز و غمزه : شهریست پرکرشمه و خوبان ز شش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم .حافظ.