کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قر و غربیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قر و غربیله
لغتنامه دهخدا
قر و غربیله . [ ق ِ رُ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کول وکچول . قروفر و قروغمزه .
-
واژههای مشابه
-
قر انداختن
لغتنامه دهخدا
قر انداختن . [ ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قر انداختن میان قومی ؛ کشتن همه ٔ افراد آن را. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
غر و غربیله
لغتنامه دهخدا
غر و غربیله . [ غ ِ رُ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ناز با کون و کچول .ترکیبی از غر + غربیله . رجوع به همین مدخل ها شود.
-
جستوجو در متن
-
غربیله
لغتنامه دهخدا
غربیله . [ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) حرکات و سکنات خواتین در وقت خاص . (آنندراج ) . || حرکت دادن پیاپی قسمت تحتانی تن چنانکه غربال ، آنگاه که با آن بوجاری حبوب کنند. || کون و کَچول . نوعی قر. غر.- امثال :نگاه به دست خاله (نه نه ) کن ، مثل خاله (نه نه ) غ...
-
ناز و نوز
لغتنامه دهخدا
ناز ونوز. [ زُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قر و غربیله . (یادداشت مؤلف ). ادا و اطوار. رجوع به ناز شود.
-
چم و خم
لغتنامه دهخدا
چم و خم . [ چ َ م ُ خ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادب در معاشرت با زیرکی و استادی . || اظهار ادب با زبان و اشارات لب و روی . || ادا و اطوار. قر و غربیله . ناز و کرشمه . و رجوع به چمیدن شود. || راه و روش وصول به مقصود، زیرکان و موقعشناسان را.پیچ و خم هر...
-
مکش مرگ ما
لغتنامه دهخدا
مکش مرگ ما. [ م َ ک ُ م َ گ ِ ] (ص مرکب ) با ناز و عشوه و جامه های نیکو. شیک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم نازک نارنجی وقر و فری و ژیگولو مآب . کسی که خود را به وضعی غیر عادی بیاراید و در رفتار خود قر و غمزه و غربیله ٔ فراوان داشته باشد. (فرهنگ ...
-
چام
لغتنامه دهخدا
چام . (اِ) بمعنی چم و خم باشد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || قر و غربیله . رفتاری از روی ناز. مؤلف آنندراج نویسد: «... و از این روی رفتار بناز و وقار را چمیدن و چامیدن نیز گویند» و مؤلف فرهنگ نظام نویسد: «... خرام...
-
چمش
لغتنامه دهخدا
چمش . [ چ َ ] (اِ) بمعنی چشم است که بعربی عین گویند. (برهان ). چشم را گویند.(جهانگیری ) (از رشیدی ). مقلوب چشم است و مخفف آن . (انجمن آرا). مقلوب چشم است که بعربی عین گویند. (آنندراج ). چشم و دیده و عین . (ناظم الاطباء) : یک تازیانه خوردی برجان از آن...
-
کون
لغتنامه دهخدا
کون . (اِ) سرین و جفته و نشستنگاه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرین . نشستنگاه . مقعد. در پزشکی ، نشیمنگاه و در حقیقت ناحیه ٔ سرینی است ومخرج در فرورفتگی منطقه ٔ عضلات سرینی چپ و راست قراردارد. (فرهنگ فارسی معین ). وجعاء. وَرب . وَربة. م...
-
ناز
لغتنامه دهخدا
ناز. (اِ) نعمت .رفاه . آسایش . (حاشیه ٔ برهان قاطع دکتر معین ). تنعم .کامرانی . (آنندراج ). نعیم . (ترجمان القرآن ). نعیم . نعمت . (مهذب الاسماء) (محمودبن عمر). تن آسانی . شادکامی . عز. عزت . بزرگی . احترام . رامش . رخاء : ای لک ار ناز خواهی و نعمت گ...