کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قر دادن، قر خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غر دادن
لغتنامه دهخدا
غر دادن . [ غ ِ دَ ] (مص مرکب ) جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز. (فرهنگ نظام ). قر دادن . رجوع به قر و قر دادن شود.
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ ِ ] (اِ) جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز، و با لفظ دادن استعمال می شود. (فرهنگ نظام ). رجوع به غر دادن و قر و قر دادن شود.
-
غر آمدن
لغتنامه دهخدا
غر آمدن . [ غ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه قر دادن . غردادن . قر آمدن . جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز: این قدر غر نیا. رجوع به غر دادن و قر دادن شود.
-
کچول کردن
لغتنامه دهخدا
کچول کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قر دادن . قر دادن کون را. (یادداشت مؤلف ). جنبانیدن سرین . (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رقص کمر.- کون و کچول کردن ؛ قر دادن در سرین ، گاه ِ رقص . (یادداشت مؤلف ) : شربتی از این (آب مخمر انگور) بخونی دادند چون ...
-
غربیله
لغتنامه دهخدا
غربیله . [ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) حرکات و سکنات خواتین در وقت خاص . (آنندراج ) . || حرکت دادن پیاپی قسمت تحتانی تن چنانکه غربال ، آنگاه که با آن بوجاری حبوب کنند. || کون و کَچول . نوعی قر. غر.- امثال :نگاه به دست خاله (نه نه ) کن ، مثل خاله (نه نه ) غ...
-
گیج گیج خوردن
لغتنامه دهخدا
گیج گیج خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) تلوتلو خوردن . نامنظم راه رفتن . || کار را نادرست و نامرتب انجام دادن .
-
ربا دادن
لغتنامه دهخدا
ربا دادن . [ رِ دَ ] (مص مرکب ) دادن پول به ربا. انجام دادن عمل ربا. ربح گرفتن : ارباء؛ ربا دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). رجوع به ربا و رباخواری و ربا خوردن شود. || گرفتن پول و با زیادتی پس دادن . ربح دادن .
-
نشح
لغتنامه دهخدا
نشح . [ ن َ ] (ع مص ) آب خوردن نه به سیری . (تاج المصادر بیهقی ). کم از سیری خوردن آب را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). آب خوردن نه به قدری که سیراب شود. (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || آب خوردن آنقدر که شکم پر شود . (از المنجد) (...
-
ادم
لغتنامه دهخدا
ادم . [ اَ ] (ع مص ) اصلاح کردن میان دو تن . الفت دادن بین دو کس . سازگار کردن . الفت افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || آمیختن نان به نان خورش . با خورش خوردن نان . نان با نان خورش خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || نان کسی یا جماعتی را نان خورش دادن ....
-
نزول دادن
لغتنامه دهخدا
نزول دادن . [ ن ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، ربح دادن . سود و ربح پولی را که از رباخواره به وام گرفته شده است پرداخت کردن . سود دادن . تنزیل پرداختن . || پولی را به مرابحه دادن . نزول خوردن .- به نزول دادن پولی ؛ به وام دادن و نزولش را گرفتن . پول ب...
-
عنزقة
لغتنامه دهخدا
عنزقة. [ ع َ زَ ق َ ] (ع مص ) تاب خوردن در هوای آزاد. || تاب دادن . (از دزی ).
-
اکتیاد
لغتنامه دهخدا
اکتیاد. [ اِ ] (ع مص ) فریب خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نیرنگ کردن و فریب دادن . (از اقرب الموارد).
-
تغذیه کردن
لغتنامه دهخدا
تغذیه کردن . [ ت َ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غذا خوردن و پرورش دادن . (ناظم الاطباء).
-
کل دادن
لغتنامه دهخدا
کل دادن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نر دادن ماده را از گاو و گوسفند. فحل دادن گاو ماده و امثال آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کل خوردن شود.
-
قل دادن
لغتنامه دهخدا
قل دادن . [ ق ِ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، چیزی مدور را در زمین به حرکت درآوردن . چیز مدوری را با تکانی در سطحی به غلطیدن داشتن . مدحرجی را غلطانیدن بر سطحی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غل خوردن و غل دادن شود.