کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاپ کسی را دزدیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مگس قاپ
لغتنامه دهخدا
مگس قاپ . [ م َ گ َ ] (اِ مرکب ) رجوع به مگس گیر (معنی آخر) شود.
-
جستوجو در متن
-
دزدیدن
لغتنامه دهخدا
دزدیدن . [ دُ دی دَ ] (مص ) بردن . سرقت . به نهانی مال دیگری را برای خود گرفتن . برداشتن مال دیگری برای خود درنهان . (یادداشت مرحوم دهخدا). سرقت کردن و بردن مال کسی را به مکر و فریب و در پنهانی و یا گرفتن مال کسی را دربیابان و صحرا بزور و قهر و غلبه ...
-
پهلو دزدیدن
لغتنامه دهخدا
پهلو دزدیدن . [ پ َ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) خویشتن را بازداشتن از چیزی بنهجی که کسی بر آن مطلع نشود. (غیاث ) (آنندراج ) : بغیر از تکیه ام کز سیم و زردزدیده پهلو راغنی ، از پهلوی من هر تهیدستی توانگر شد.غنی .
-
نفس دزدیدن
لغتنامه دهخدا
نفس دزدیدن . [ ن َ ف َ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) نفس را در سینه حبس کردن .
-
مخاوتة
لغتنامه دهخدا
مخاوتة. [ م ُ وَ ت َ ] (ع مص ) دزدیدن نگاه خود را نزد کسی . خاوت طرفه دونی مخاوتة؛ دزدید نگاه خود را نزد من . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کفرو فکرو کردن
لغتنامه دهخدا
کفرو فکرو کردن . [ ک َ ف َ ف َ ک َ ک َدَ ] (مص مرکب ) در تداول زیرورو کردن مالی و از میان دزدیدن همه یا مقداری از آن . در حساب به چربدستی مال کسی را بردن . به حیله دزدیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
کش رفتن
لغتنامه دهخدا
کش رفتن . [ ک َ / ک ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دزدیدن با زبردستی و چالاکی . به مهارت و چابکی دزدیدن که کسی نبیند. با زرنگی و چربدستی در حضور کس یا کسانی دزدیدن .
-
کش و رو کردن
لغتنامه دهخدا
کش و رو کردن . [ ک َ / ک ِ ش ُ رَ / روُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به چرب دستی دزدیدن و گریختن چنانکه کسی نداند. به حیله دزدیدن و چنانکه نبینند بجستن . دزدیدن و گریختن . کش رفتن . (یادداشت مؤلف ).
-
دل دزدیدن
لغتنامه دهخدا
دل دزدیدن . [ دِ دُ دَ ] (مص مرکب ) پنهان کردن ضمیر خود را از کسی . نهان داشتن باطن و عدم ابراز آنچه در دل کسی است . اعراض . (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) : دل مدزد از دلربای روح بخش که سوارت می کند بر پشت رخش .مولوی .
-
خرابة
لغتنامه دهخدا
خرابة. [ خ َ / خ ِ ب َ ] (ع مص ) دزدیدن شتر کسی را. (از منتهی الارب ). رجوع به «خرب » و «خروب » در این لغت نامه شود.
-
کف رفتن
لغتنامه دهخدا
کف رفتن . [ ک َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دزدیدن و چیزی به فریب از میان بردن و به عیاری و طراری بردن . (آنندراج ). دزدیدن . یواشکی چیزی را برداشتن . معمولاً به دزدیهای کوچک و مختصر (و غالباً کودکانه ) اطلاق میشود. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).دزدید...
-
کمر دزدیدن
لغتنامه دهخدا
کمر دزدیدن . [ ک َ م َ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) از عالم سر دزدیدن . (آنندراج ). کنایه از خود را کنار کشیدن . سر دزدیدن . (فرهنگ فارسی معین ). شانه از زیربار خالی کردن : صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ماکوه می دزدد کمر در زیر بار درد ما.صائب (از آنندراج ...
-
اختواء
لغتنامه دهخدا
اختواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) قطعه ای از بلد جدا کردن . || نیزه زدن اسب رادر خواء، یعنی میان پاها و دستهای وی . || رفتن عقل کسی . || گرفتن همه ٔ آنچه نزد کسی است . || دزدیدن دد بچه گاو را و خوردن .
-
استراق
لغتنامه دهخدا
استراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دزدیدن . دزدیده کردن . (منتهی الارب ).- استراق سمع ؛ دزدیده گوش بداشتن . (زوزنی ). دزدیده گوش بسخن فراداشتن . گوش بسخن کسی داشتن . (غیاث ). گوش ایستادن . دزدیده گوش کردن . گوش داشتن پنهانی سخن کسی را. گوش دادن نهانی سخن کس...