کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قابوس
لغتنامه دهخدا
قابوس . (اِخ ) ابن مصعب ، فرعون سوم از فراعنه ٔ مصر که پس از مرگ ریان بن ولید عموزاده ٔ او جلوس کرد. او هم زمان با یوسف صدیق و پادشاهی ستمکار و خودکام و خونخوار بود و راهنمائیها و دعوت پیغمبر بنی اسرائیل را بچیزی نگرفت و آنان را همواره به کارهای طاقت...
-
قابوس
لغتنامه دهخدا
قابوس . (اِخ ) ابن منذر. رجوع به قابوس بن هند شود.
-
قابوس
لغتنامه دهخدا
قابوس . (اِخ ) ابن نعمان بن منذر. آنگاه که بنی یربوع بر سر منصب ردافت نافرمانی نعمان کردند وی فرزند خود قابوس و حسان بن منذر را با لشکری از مردم حیرة و دیگران بسوی ایشان روانه کرد. هر دو طرف در طُخفه به هم رسیدند و جنگی در گرفت . قابوس و لشکریانش شکس...
-
قابوس
لغتنامه دهخدا
قابوس . (اِخ ) ابن وشمگیر ملقب به شمس المعالی و مکنی به ابی الحسن از سلسله ٔ آل زیار. وی به سال 367 هَ . ق . بجای برادر خود بیستون بن وشمگیر جلوس کرد در همین سال رکن الدوله نیز درگذشت و مملکت قلمرو او میان سه پسرش عضدالدوله و مؤیدالدوله و فخرالدوله ...
-
قابوس
لغتنامه دهخدا
قابوس . (اِخ ) ابن هند، از ملوک بنی لخم بود که پس از برادرش عمروبن منذر در حیره سلطنت یافت و چهارسال پادشاهی کرد و به دست یکی از افراد قبیله ٔ بنی یشکر کشته شد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 260) مادرش هند نام داشت و او بیشتر به نام مادر قابوس بن هند خوان...
-
قابوس
لغتنامه دهخدا
قابوس . (اِخ ) معرب کاوس که نام یکی از پادشاهان کیان است . (منتهی الارب ). رجوع به کاوس شود.
-
قابوس
لغتنامه دهخدا
قابوس . (ع ص ) مرد نیکوروی خوشرنگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
گیتو قابوس
لغتنامه دهخدا
گیتو قابوس . (اِخ ) نام یکی از سرداران هولاکوخان مغول بوده است . (تاریخ گزیده ص 541).
-
جستوجو در متن
-
کاوس
لغتنامه دهخدا
کاوس . [ وو ] (اِخ ) قابوس . رجوع به قابوس شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) قابوس بن ابی طاهروشمگیربن زیار امیر گرگان . رجوع به قابوس ... شود.
-
دیلمی
لغتنامه دهخدا
دیلمی . [ دَ ل َ ] (اِخ ) قابوس بن وشمگیر دیلمی . رجوع به قابوس وشمگیر و تاریخ ایران عباس اقبال شود.
-
شمس المعالی
لغتنامه دهخدا
شمس المعالی . [ ش َ سُل ْ م َ ](اِخ ) لقب قابوس بن وشمگیر. رجوع به قابوس ... شود.
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) پدر قابوس . ابن قانع اورا چنین یاد کرده ، عسقلانی گوید: چنین شخصی وجود ندارد، و فقط «ابوحجاج » کنیت قابوس میباشد و پدر قابوس مخارق نام دارد. رجوع به الاصابة ج 2 ص 77 قسم 4 شود.