کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیضان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیضان
لغتنامه دهخدا
فیضان . [ ف َ ی َ ] (ع مص ) بسیار شدن آب ، چندانکه روان گردد. (منتهی الارب ). لبریز شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || لبالب رفتن رود. || آشکار کردن راز را. (منتهی الارب ). || (اِمص ) ریزش آب . || ریزش . فیض . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فیض شود.
-
واژههای همآوا
-
فیظان
لغتنامه دهخدا
فیظان . [ ف َ ی َ ] (ع مص ) مردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به فیظ شود.
-
جستوجو در متن
-
فیضوضة
لغتنامه دهخدا
فیضوضة. [ ف َ ض َ ] (ع مص ) بسیار شدن آب ، چندانکه روان گردد. (منتهی الارب ). فیض . فیضان . || لبالب رفتن رود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فیضان و فیض شود. || آشکار کردن راز را. (منتهی الارب ). رجوع به فیض و فیضان شود.
-
فیضة
لغتنامه دهخدا
فیضة. [ ف َ ض َ ] (ع اِمص ) روانی اشک و شراب . (از منتهی الارب ). رجوع به فیض ، فیضان و فیضوضة شود.
-
لب ریز شدن
لغتنامه دهخدا
لب ریز شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فیضان . ریختن مظروف و بیشتر مایع از ظرف چون بیش از اندازه باشد.- جام صبرلبریز شدن ؛ ناشکیبا گشتن . بیش تاب نداشتن . صبر به آخر رسیدن .- کاسه ٔ صبر کسی لبریز شدن ؛ برسیدن شکیب او.- پیمانه ٔ عمر کسی لب ریز شدن ...
-
یده
لغتنامه دهخدا
یده . [ ی َ دَ / دِ ] (اِ) سنگی که برف و باران به طریق افسونگری بر وی نمودار شده . (ناظم الاطباء). || برف و باران آوردن را گویند به طریق عمل سحر و ساحری و این عمل در ماوراءالنهر شهرت دارد. (برهان ) (ناظم الاطباء). برف و باران آوردن را گویند. (از آنند...
-
ادریا
لغتنامه دهخدا
ادریا. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قدیمترین شهرهای ایطالیا در ولایت رویگو از بندقیه واقع در کنار ترعه ٔ بیانکو بمسافت 30 میلی جنوب غربی ونیز، سکنه ٔ آن در حدود 13 هزار تن است . فیضان نهرهای ولایت موجب زیانهای بسیار گردیده چه خاکهائی را با خود حمل می کند و د...
-
نفس کلی
لغتنامه دهخدا
نفس کلی . [ ن َ س ِ ک ُل ْ لی ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هیأت مجموعی نفوس انواع موالید ثلاثه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به نفس کل و اقانیم ثلاثه شود. || هیأت مدبر عرش را نفس کلیه گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 546). اخوان الصفا آرند: نفس کلی ر...
-
رغایب
لغتنامه دهخدا
رغایب . [ رَ ی ِ ] (ع اِ) رغائب . چیزهای مرغوب . عطاهای نفیس و بسیار. (یادداشت مؤلف ). ج ِ رغیبة. (ناظم الاطباء) : چندان مواهب و رغایب در سلک ملک او آورد که حصر آن در حوصله ٔ وهم نگنجد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 460). ملک قدیم که شریفترین نفایس است و ع...
-
ورج
لغتنامه دهخدا
ورج . [ وَ] (اِ) جلوخان و پیشگاه خانه . (ناظم الاطباء). || ارج . قدر و مرتبه . (از آنندراج ) (برهان ). بزرگی و بزرگواری و عظمت و شأن و شوکت و قدر و لیاقت و قیمت و ارزش و رتبه و درجه و پایه و منصب و شغل . (ناظم الاطباء). || فر ایزدی . فره . خوره . (ف...
-
زاییدن
لغتنامه دهخدا
زاییدن . [ دَ ] (مص ) مصدر دیگر زایش است . ایلاد. تولید. بچه آوردن . وضع حمل . بار نهادن . (در تداول عامه ). فارغ شدن . زادن . وضع. (ترجمان القرآن ). مشتقات آن : زایش . زاینده . زاییده : لزئة؛ زاییدن مادر کودک را. (منتهی الارب ). اطالة؛ زاییدن فرزند ...
-
الهام
لغتنامه دهخدا
الهام . [ اِ ] (ع مص ) در دل افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (مجمل اللغة). اندر دل افکندن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ). در دل انداختن . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ). در دل افکندن نیکی و آموزانیدن . (منتهی الارب ). افکندن خدا در د...
-
صادراول
لغتنامه دهخدا
صادراول . [ دِ رِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نخستین معلولی که از باریتعالی صادر شده است . ملا عبدالرزاق لاهیجی گوید: حکما گفته اند که از واحد حقیقی که هیچگونه کثرت در او نباشد (نه حقیقی و نه اعتباری ) صادر نتواند شد بالذات در مرتبه ٔ واحده مگر...