لب ریز شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فیضان . ریختن مظروف و بیشتر مایع از ظرف چون بیش از اندازه باشد.
- جام صبرلبریز شدن ؛ ناشکیبا گشتن . بیش تاب نداشتن . صبر به آخر رسیدن .
- کاسه ٔ صبر کسی لبریز شدن ؛ برسیدن شکیب او.
- پیمانه ٔ عمر کسی لب ریز شدن ؛ برسیدن اجل او : چون پیمانه ٔ عمر او لب ریز شد...(تاریخ شاهی احمد یادگار ص 271).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.