کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیروزبخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیروزبخت
لغتنامه دهخدا
فیروزبخت . [ ب َ ] (ص مرکب ) پیروزبخت . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه بخت او موافق است . موفق . کامیاب . پیروز. فیروز : ز گفتار گرگین بخندید سخت بدو گفت کای گرد فیروزبخت . فردوسی .ابوالقاسم آن شاه فیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت . فردوسی .که جاوید باد...
-
واژههای مشابه
-
فیروزبخت دخت
لغتنامه دهخدا
فیروزبخت دخت . [ ب َ دُ ] (اِخ ) ظاهراً نام دختر فیروز ساسانی است . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 95 شود.
-
جستوجو در متن
-
فیروزاختر
لغتنامه دهخدا
فیروزاختر. [ اَ ت َ ] (ص مرکب ) پیروزاختر. (فرهنگ فارسی معین ). پیروزبخت . فیروزبخت . رجوع به فیروزبخت شود.
-
فیروزبختی
لغتنامه دهخدا
فیروزبختی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) پیروزبختی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پیروزبختی و فیروزبخت شود.
-
گزارش کن
لغتنامه دهخدا
گزارش کن . [ گ ُ رِ ک ُ ] (نف مرکب ) معبر و مفسر و بیان کننده : گزارش کن زیور تاج و تخت چنین گفت کآنشاه فیروزبخت . نظامی .گزارش کن فرش این سبزه باغ چنین برفروزد چراغ از چراغ .نظامی .
-
فرخندگی
لغتنامه دهخدا
فرخندگی . [ ف َ خ ُ دَ / دِ ] (حامص ) یمن . میمنت . فرخی . مبارکی . خجستگی . (یادداشت به خط مؤلف ). خجستگی و میمونی . (آنندراج ) : بزرگی و شاهی و فرخندگی توانایی و فر و زیبندگی . دقیقی .به فرخندگی شاه فیروزبخت یکی روز برشد به فیروزه تخت .نظامی .
-
پیروزدخت
لغتنامه دهخدا
پیروزدخت . [ دُ ] (اِخ ) فیروزبخت دخت . نام دختر فیروزبن قباد ساسانی . این دختر هنگامی که فیروز در خندقی که خوشنواز پادشاه هیاطله کرده بود افتاد و کشته شد با قباد و موبد موبدان و بسیاری مهتران گرفتار دشمن گردید. (مجمل التواریخ والقصص ص 72 و 95).
-
فیروزه تخت
لغتنامه دهخدا
فیروزه تخت . [ زَ / زِ ت َ ] (اِ مرکب ) پیروزه تخت . (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از آسمان است . (آنندراج ). || تختی که از پیروزه ساخته باشند : بر آن فیروزه تخت از تاجداران رها کردند می بر جرعه خواران . نظامی .به فرخندگی شاه فیروزبخت یکی روز برشد به فی...
-
بخت آور
لغتنامه دهخدا
بخت آور. [ ب َ وَ ] (نف مرکب ) بختاور. خوشبخت . نیکبخت . که بخت موافق دارد. برابر بدبخت . دولتمند. فیروزبخت . بختیار. با طالع خوب . جوانبخت . (آنندراج ) : هنرها ز بدبخت آهو بودز بخت آوران زشت ، نیکو بود. ابوشکور بلخی .بزیر اندرون بود هامون و دشت که ب...
-
دولتیار
لغتنامه دهخدا
دولتیار. [ دَ / دُو ل َت ْ] (ص مرکب ) خوشبخت . بختیار. سعید. مسعود. مقبل . بختمند. که بخت خوش دارد. (یادداشت مؤلف ) : زهی مظفر فیروزبخت دولتیارکه گوی برده ای از خسروان به فضل و هنر. فرخی .پسر که دانا باشد بر از پدر بخوردبخاصه از پدر پیش بین و دولتیا...
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت . [ ب ُ ] (اِ) پسر. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ). || بنده . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). و بختیشوع بمعنی بنده ٔ عیسی . (فرهنگ رشیدی ). صاحب عیون الانباء در ذکر بختیشوع بن جرجیس گوید معنی بختیشوع عبدالمسیح است ، چه بخت در لغت سریانی بمعنی...
-
فیروز
لغتنامه دهخدا
فیروز. (اِ) نام روز سیُم از خمسه ٔ مسترقه ٔ سالهای ملکی . (برهان ). رجوع به پیروز شود. || (ص ) پیروز. (فرهنگ فارسی معین ). مظفر و منصور و آنکه حاجاتش برآمده باشد. (برهان ) : چو تاج بزرگی به سر برنهادچنین گُرد بر تخت فیروز باد. فردوسی .کسی باشد از بخت...
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (ص نسبی ) آنچه منسوب به باد باشد از فلکیات همچو: برج جوزا و دلو و میزان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا). || منسوب به باد (نفخ ) در اصطلاح موسیقی . از ذوات النفخ در برابر زهی (ذوات الاوتار). رجوع به آهنگ شود. || (فعل دعایی ) یع...