کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فکاهة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فکاهة
لغتنامه دهخدا
فکاهة. [ ف ُ هََ ] (ع اِمص ) خوش منشی و لاغ . (منتهی الارب ). مزاح برای انبساط نفس . (از اقرب الموارد).
-
فکاهة
لغتنامه دهخدا
فکاهة. [ف َ هََ ] (ع مص ) فکاهه . خوش طبع و خوش منش گردیدن . (منتهی الارب ). خوش منش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || بشگفت آمدن از چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
فکاهت
لغتنامه دهخدا
فکاهت . [ ف َ هََ ] (ع مص ) فکاهة. شوخ بودن . خوش طبع بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) مزاح و مطایبه یعنی خوش طبعی . (غیاث از منتخب ). رجوع به فکاهة شود.
-
جستوجو در متن
-
فکیهة
لغتنامه دهخدا
فکیهة. [ ف َ هََ ] (ع اِمص ) خوش منشی . خوش طبعی . (منتهی الارب ). فکاهة. (اقرب الموارد). رجوع به فکاهة شود.
-
هزالة
لغتنامه دهخدا
هزالة. [ هَُ ل َ ] (ع اِمص ) خوش منشی . (منتهی الارب ). فکاهة: وقعت ْ بینهما هزالة؛ ای فکاهة. (اقرب الموارد). || زیرکی . (منتهی الارب ).
-
فکاهت
لغتنامه دهخدا
فکاهت . [ ف َ هََ ] (ع مص ) فکاهة. شوخ بودن . خوش طبع بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) مزاح و مطایبه یعنی خوش طبعی . (غیاث از منتخب ). رجوع به فکاهة شود.
-
فکاهی
لغتنامه دهخدا
فکاهی . [ ف ُ هی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به فکاهة. || (اِ) نوشته ها و گفته هایی که سبب خندانیدن دیگران شود. ج ، فکاهیات .
-
فکاهی نویسی
لغتنامه دهخدا
فکاهی نویسی . [ ف ُ ن ِ ] (حامص مرکب ) کار فکاهی نویس . نوشتن مطالب خنده آور. رجوع به فکاهی ، فکاهی نویس و فکاهة شود.
-
شاوری
لغتنامه دهخدا
شاوری . [ وِ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم الصنعائی معروف به شاوری . از قراء است و در حدود سال 839 هَ . ق .درگذشته است . از اوست : فکاهة البصر و السمع فی معرفة القرأات السبع. (از معجم المؤلفین ج 8 ص 204).
-
ابن سکره
لغتنامه دهخدا
ابن سکره . [ اِ ن ُ س ُک ْ ک َ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمد شاعر. از اخلاف مهدی خلیفه ٔ عباسی . وفات 385 هَ .ق . دیوانی مشتمل بر پنجاه هزار بیت داشته است .و او در تشبیهات بدیعه و مجون و فکاهه معروف است .
-
ابودلامه
لغتنامه دهخدا
ابودلامه . [ اَ دُ م َ ] (اِخ ) زندبن جون کوفی . شاعر مخضرمی (مخضرمی الدولتین )، از موالی بنی اسد، ندیم سفاح و منصور و مهدی است . صاحب نوادر و حکایات و ادب و نظم ، و طبعاو بمجون و فکاهه مائل است . وفات وی به سال 160 یا 170 هَ . ق . روی داد. و صاحب حب...
-
تغریض
لغتنامه دهخدا
تغریض . [ ت َ ] (ع مص ) تر و تازه چیدن چیزی را یا تر و تازه بریدن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از شیر بازداشتن بچه را پیش از وقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گوشت تازه خوردن . (منتهی الارب ) ...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ادیب بن عبداﷲ اسحاق الدمشقی . نزیل بیروت و مصر، کاتب و بارع . مولد وی دمشق سال 1856 و وفات 1885 م . پدر او را دیب یا ذئب نامید و او برادری داشت بنام نمر و سپس نام ایشان به ادیب و عونی تبدیل شد (و عونی تا سال 1928 م . حیات داشت و...