کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فِرّیمغناطیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فری
لغتنامه دهخدا
فری . [ ] (اِخ ) شهری است از سند از آن سوی رود مهران . جایی با نعمت بسیار. و منبر آنجا نیست و جهازهای هندوستان بدین جا افتد. (حدود العالم ).
-
فری
لغتنامه دهخدا
فری . [ ف َ ری ی ] (ع ص ) دروغ بربافته . (منتهی الارب ). الامر المختلق المصنوع او العظیم و منه لقد جِئت ِشیئاً فریاً. (اقرب الموارد). || کار شگفت . (منتهی الارب ). شگفت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || (اِ) دلو بزرگ فراخ . || شیر تازه...
-
فری
لغتنامه دهخدا
فری . [ ف َرْی ْ ] (ع مص ) شکافتن چیزی را بصلاح باشد یا بفساد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دروغ بربافتن . (منتهی الارب ). اختلاق کذب . (از اقرب الموارد). || بریدن موزه و توشه دان و مانند آن را جهت اصلاح و ساختن آنرا. (منتهی الارب ). || سیردر...
-
فری
لغتنامه دهخدا
فری .[ ف َ ] (ص ) از اوستایی فری به معنی دوست و محبوب ، در هندی باستان پریا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || خجسته . مبارک . با فر و شکوه : همان گاودوشان به فرمانبری همان تازی اسب رمیده فری . فردوسی .خرج ترا وفا نکند دخل تو که توافزون دهی ز دخل زهی خ...
-
مغناطیس
لغتنامه دهخدا
مغناطیس . [ م َ / م ِ ] (معرب ، اِ) آن سنگ که آهن به خود کشد. (مهذب الاسماء). سنگ آهن ربای . مَغنَطیس . مَغنیطیس . (منتهی الارب ). مأخوذ از یونانی ، سنگ آهن ربا. (ناظم الاطباء). به لغت یونانی ، سنگ آهن رباباشد... و به حذف الف هم به نظر آمده است که م...
-
فری یاپت
لغتنامه دهخدا
فری یاپت . [ فْری / ف ِ ] (اِخ ) از پادشاهان پارت که سلطنت او میان سالهای 196 تا 181 ق . م . بوده است . (از ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2215).
-
سنگ مغناطیس
لغتنامه دهخدا
سنگ مغناطیس . [ س َ گ ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجر مغناطیس . سنگ آهن ربا. و آن سنگی باشد که آهن را کشد و اگر آنرا به سیر بیالایند جاذبه ٔ آن برود. (یادداشت بخط مؤلف ) : آهنت گرچه آهنی است نفیس راه سنگ است و سنگ مغناطیس .نظامی (هفت پیکر ص 52)...
-
حجر مغناطیس الخل
لغتنامه دهخدا
حجر مغناطیس الخل . [ ح َ ج َ رِ م ِ سِل ْ خ َل ل ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دمشقی گوید: هو ابیض یسمی الکزک اذا وضع فی بقعة فیه اناء فیه خل انساق الخل الیه و دخل فیه حتی یتوسطه و یغلی الخل به مادام فیه من غیر سخونة و لا نار. (نخبة الدهر ص 75).
-
حجر مغناطیس اللحم
لغتنامه دهخدا
حجر مغناطیس اللحم . [ ح َ ج َ رِ م ِ سِل ْ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دمشقی گوید: قال ارسطو ان هذا الحجر یکون فی البحر من صنفین : حیوانی و معدنی . الحیوانی یعرف بارنب البحرو هو حجر اذا القی علیه شی ٔ من حیوان لیس علیه شعر لصق به فلم یقلع دون ان ی...