کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فورة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فورة
لغتنامه دهخدا
فورة. [ رَ ] (ع اِ) علتی است که در خُردگاه دست و پای ستور حادث گردد و وقت مالیدن پراکنده و باز فراهم گردد و ستور را لنگ کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فورة
لغتنامه دهخدا
فورة. [ ف َ رَ ] (ع اِ) فورةالجبل ؛ روی کوه و پشت آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).|| (اِمص ) فورةالغضب ؛ تیزی آن . (از اقرب الموارد). || فورةالحر؛ سختی گرما و جوشش آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) فورةالعشاء؛ بعد از نماز خفتن . (م...
-
واژههای همآوا
-
فورت
لغتنامه دهخدا
فورت . [ ف َ رَ ] (ع اِمص ) شدت و جوشش خشم . فور. فوران : شاه چون این مقدمات استماع کرده فورت خشمش تسکین یافت . (سندبادنامه ). در خانه ٔ پیرزنی از عجائز بخارا متواری شدتا فورت حادثه و سورت واقعه ٔ او سکون یافت . (ترجمه ٔتاریخ یمینی ). فورت آن مهم و س...
-
جستوجو در متن
-
جدعون
لغتنامه دهخدا
جدعون . [ ج ِ ] (اِخ ) او پسر یواش ابی عزری و اسمش یربعل و قاضی هفتمین اسرائیلیان و مردی نیرومند و باهیبت و در حضور خداوند محترم و متواضع و رقیق القلب می بود، زیرا هنگامی که فرشته ٔ خداوند به او نمودار شده گفت : «به این قوت خود برو و اسرائیل را از دس...