کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فواق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فواق
لغتنامه دهخدا
فواق . [ ف َ / ف ُ ] (ع اِ) میان دو دوشیدن شیر که ساعتی مکانند بچه را تا شیر فروآرند و باز بدوشند. (منتهی الارب ). فاصله ٔ بین دو بار دوشیدن ناقه که در طی آن بچه ٔ شتر را وادار به مکیدن پستان کنند تا دوباره شیر آید و بدوشند. (از اقرب الموارد).
-
فواق
لغتنامه دهخدا
فواق . [ ف ُ ] (ع اِ) هکه ، و آن بادی است که از معده برآید. (منتهی الارب ). عبارتست از جنبش فم معده برای چیزی که آن را آزار رساند، و این جنبش مرکب باشد از تشنجی و انقباضی برای گریز از شی ٔ موذی ، و بدان جهت فواق نامیده است که ته معده بسوی فم معده بال...
-
جستوجو در متن
-
زغگک
لغتنامه دهخدا
زغگک . [ زَ گ َ ] (اِ) فواق . زروغ . زغنگ . (ناظم الاطباء). جستن گلو باشد و آن را به عربی فواق گویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
سکیله
لغتنامه دهخدا
سکیله . [ س َ ل َ / ل ِ ] (اِ) جَستن گلو باشد و به عربی فواق گویندش . (برهان ). فواق . (آنندراج ) (رشیدی ). فواق و آن را هکک و هکجه خوانند. (جهانگیری ). سِکسِکَه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
هلک
لغتنامه دهخدا
هلک . [ هََ ل َ ] (اِ) جَستن گلو. فواق . (برهان ).
-
اشکوهه
لغتنامه دهخدا
اشکوهه . [ اُ هََ / هَِ ] (اِ) فواق بعربی . (شعوری ج 1 ص 148). آروغ و فواق و آنرا اشکهه نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رج__وع به اشکهه شود. || آه . (آنندراج ).
-
افوقة
لغتنامه دهخدا
افوقة. [ اَف ْ وِ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فُیاق ، بمعنی مرد بلندقامت . (منتهی الارب ). ج ِ فُواق و فَواق . (ناظم الاطباء).
-
غکه
لغتنامه دهخدا
غکه . [ غ ُ ک َ / ک ِ ](اِ صوت ) جستن گلو را گویند و آن را به عربی فواق خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ). هکجه باشد و به تازی فواق گویند. (از جهانگیری ). هکهک . (ناظم الاطباء).
-
هکچه
لغتنامه دهخدا
هکچه . [ هَُ چ َ / چ ِ ] (اِ) جستن گلو را گویند، و به عربی فواق خوانند. (برهان ). و به پارسی هکک نیز نامند، و این حالت از امتلاء و پُری معده روی دهد. (انجمن آرا). رجوع به فواق و سکسکه شود.
-
هکه
لغتنامه دهخدا
هکه . [ هَُ ک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) مخفف هکچه . (انجمن آرا). به معنی هکک است که جَستن گلو و فواق باشد. (برهان ). سکسکه . زغنگ . فواق . در زبان فرانسه به همین صورت مأخوذ ازفارسی است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به هکچه شود.
-
اسکرک
لغتنامه دهخدا
اسکرک . [ اِ ک ِ رَ ] (اِ) برجستن گلو باشد، یعنی آوازی که بی اختیار از گلو برآید و آنرا بعربی فواق گویند.(برهان ). فواق باشد یعنی صوتی که پیاپی از حلق برآید بی قصد. (سروری ). هکه . (برهان ). سِکسِکه . اسکچه .
-
تفوق
لغتنامه دهخدا
تفوق . [ ت َ ف َوْ وُ ] (ع مص ) فراخی نمودن در عیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فواق فواق مکیدن بچه شیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوشیدن چیزی بعد چیزی . (از اقرب الموارد). || فواق به فواق دوش...
-
سگلیدن
لغتنامه دهخدا
سگلیدن . [ س َ دَ ] (مص ) آه کشیدن . آروغ زدن . فواق زدن . (ناظم الاطباء).
-
سگیله
لغتنامه دهخدا
سگیله . [ س َ ل َ / ل ِ ] (اِ) آه . (ناظم الاطباء). || آروغ . (ناظم الاطباء). فواق . (ناظم الاطباء).