کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فقاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فقاع
لغتنامه دهخدا
فقاع . [ ف ُ ] (معرب ، اِ)معرب فوگان . (یادداشت مؤلف ). شرابی که از جو و مویز و جز آن گیرند. آبجو. (فرهنگ فارسی معین ). مویز آب . بوزا. بزا. بوزه . (یادداشت مؤلف ). شراب خام که ازجو و مویز و جز آن سازند. (منتهی الارب ). فقاع از مشروب های گازدار بود...
-
فقاع
لغتنامه دهخدا
فقاع . [ ف ُ / ف َ] (ع ص ) سرخ فام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فقاع
لغتنامه دهخدا
فقاع .[ ف َق ْ قا ] (ع ص ) سخت پلید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ضراط. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
فقاع گشادن
لغتنامه دهخدا
فقاع گشادن . [ ف ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) آروغ زدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کنایت از لاف زدن و تفاخر کردن . (آنندراج ) (برهان ). نازیدن . بالیدن . (یادداشت مؤلف ) : آنجا که من فقاع گشایم ز دست فضل الا ز درد دل چو یخ افسرده تن نیند. خاقانی .صاحب ...
-
فقاع گشودن
لغتنامه دهخدا
فقاع گشودن . [ ف ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) فقاع گشادن . لاف زدن . نازیدن . بالیدن : من فقاع از عشق آن رخ بعد از این خواهم گشودن چون فقاعم عیب نتوان کرد اگر جوشی برآرم . اوحدی .رجوع به فقاع گشادن شود.
-
واژههای همآوا
-
فقاء
لغتنامه دهخدا
فقاء. [ ف َق ْءْ ] (ع اِ، مص ) فق ء. رجوع به فق ء شود.
-
جستوجو در متن
-
فقع گشودن
لغتنامه دهخدا
فقع گشودن . [ ف ُ ق َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) فقاع گشودن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فقاع گشودن است که کنایه از لاف زدن و تفاخر کردن و نازش و خودنمایی و خودستایی نمودن باشد. (برهان ). رجوع به فقاع ، فقاع گشادن ، فقاع گشودن ، فقع و فقع گشادن شود.
-
فوگان
لغتنامه دهخدا
فوگان . (اِ) فقاع معرب آن است . (فرهنگ فارسی معین ). فقاع . (اسدی ). چیزی است مست کننده که از آرد جو و غیر آن سازند، و بوزه همانست . (از برهان ).- سر گشادن فوگان ؛ پراگندن قطرات با فشار به اطراف همچون پراگندن قطرات فقاع . (فرهنگ فارسی معین ) :می بار...
-
ططرلبوس
لغتنامه دهخدا
ططرلبوس . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی فقاع الکرم است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
جعظلفون
لغتنامه دهخدا
جعظلفون . [ ج َ ظِ ل َ ] (ع اِ) کوزه ٔ فقاع . (مهذب الاسماء).
-
فقعی
لغتنامه دهخدا
فقعی . [ف ُ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به فقع که مخفف فقاع است .- فقعی کار ؛ چیزی شبیه فقاع . نوعی مشروب : فقعی کاری از دکان غمش همچو تریاک از خزانه خورم .خاقانی .
-
طبرزدفشان
لغتنامه دهخدا
طبرزدفشان . [ طَ ب َ زَ ف ِ ] (نف مرکب ) طبرزدریز : فقاع ِ گلابی ِ گلشکری طبرزدفشان از دم عنبری .نظامی .